P12 اخر
۲۰۰ تایی شدنمون مبارککککک
از اونجایی که نمدونم کجا بودیم پرش زمانی میزنم به یک ماه بعد...
ا/ت:جیمینا
جیمین:هوم؟
ا/ت:میشه هیچوقت دیگه ولم نکنی؟
جیمین:من جز تو کسی رو ندارم. تو تنها عضو باقی مانده از خانواده امی...دلم نمیخواست اون اتفاق برات بیوفته نمیتونم بگم درکت میکنم چون جای تو نبودم چون هیچوقت دختر نبودم که بخوام درک کنم ت..جا..وز چیه..پس تا همیشه کنار هم میمونیم
ا.ت لبخندی زد و گفت...
ا.ت:اوپا،خوشحالم که دارمت...
جیمین:منم همینطور
..............پرش زمانی
ناشناس:ولم کنیدددددد عوضیااا چیکارم داریدددد
بادیگارد:دو دقیقه خفه خون بگیر...
جیمین:میبینم داره بت خوش میگذره...پارک لئو...(پارک لئو پسر عموی ناتنی ا.ت و جیمینه و پدرش مادرش فوت کردن ،پدرش برادر ناتنی بابای ا/ت و جیمینه و لئو به ا.ت چشم داشته و حتی چندر بار جلوی پسرا میخواسته بهش دس بزنه ولی پسرا ا.ت رو نجات میدن )
فلش بک
جیمین:پسرا،میخوام کمکم کنید...
کوک:شما امر به فرما
جین:بگو
جیمین:کسی که به ا.ت ت.ج.اوز کرده بودو پیدا کردم.....
با این حرف جیمین همه از کارهایی ک انجام میدادن دست کشیدن و روبه روی جیمین پخش و پلا نشستن
ته:خب؟
جیمین:پارک لئو
نامی:میدونستم کار اون عوضیه شما باور نکردید
شوگا:تا اونجایی که یادمه از همون اول به ا.ت چشم داشت
جی هوپ:حتی چند بارم سعی کرد بش دس بزنه
جین:پسره چشم چرون عوضی
کوک:خب ادامه اش؟
جیمین:هیچی قراره یه خورده بش فشار بیاریم....
ته:نقشه داری؟
جیمین*پوزخند*:مگه مادام استلا بدون نقشه هم پیش میره؟
....پایان فلش بک
لئو:توعه عوضییییی ازم چی میخوای
جیمین:زود نرو......بزار با هم بریم
لئو:برای چی اینجام؟
ته:دو سال پیش رو به یاد بیار....شبی که با ا.ت توی یکی از کوچه ها تنها بودی....
کوک:شبی که زندگیشو ازش گرفتی،دختر بودنشو....
لئو کم کم یادش میومد....و توی شوک بود...فکر نمیکرد بفهمن اون اینکارو کرده...
جیمین:تا حالا دختر بودی؟
لئو:....ن.نه...
سوکجین:پس احتمالا درک نمیکنی ت.ج.اوز برای یه دختر چقدر سنگینه....
جیمین:تو باعث شدی از خواهر یکی یدونم متنفر شم....
نامی:باعث شدی به تمام پسرا نفرت داشته باشه...
شوگا:باعث شدی شب ها با گریه بخوابه..
هوبی:باعث شدی...........دیگه نتونه مثل بقیه دختر های همسنش زندگی کنه....
جیمین:تو زندگیمو ازم گرفتی،پدرم،مادرم،خواهرم،خواب های راحتم...تا دوسال من چشم روی هم نذاشتم...
لئو:ازم چی میخوای...
جیمین:هیچی...شاید جونت
لئو:اگر از اینجا زنده بیام بیرون به پلیس گزارشت میدم
جیمین قهقه بلندی زد...
جیمین:وقتی خودت به جرم ت.ج.ا.و.ز مبتکر شدی؟*نمیدونم درسته ؟
جیمین:میدونی،این نقشه فقط ۳۵٪کار من بود...من فقط عملی ایش کردم...میدونی نقشه اصلی رو چه کسی ریخته؟*به پشت سرش نگاه میکنه...
ا.ت از در میاد تو...
میخوای جرماتو برات بشمارم؟
تجاوز به یه دختر زیر سن قانونی*میدونم ۱۸ ساله ولی سن قانونی رو ۱۹ تصور کنید* قاچاق ۳۰۰ گرم کوکائین تیراندازی به دو افسر پلیس
قاچاق بدن انسان قاچاق برده...بازم بگم؟ میخوام خودم بکشمت ولی دوست ندارم دستم به خونت الوده بشه.... پس فقط وایمیسم تا مطمعن بشم مردی....رو به بادیگار*شروع کن...
سی ضربه شلاق.... و مرگ......
ضربه ضربه شلاق زدنش رو لذت میبردم..این همونی بود که زندگیمو سیاه کرد...۲۸ ضربه زده بود.... ۱ . ۲ و بعد اصلحه رو برداشت و شلیک کرد ،تیر دوم رو خودم زدم چون میخواستم با دست خودم این تیرو بزنم....بعد از اینکه مطمعن شدم مرده از اتاق بیرون رفتم......
ا.ت:جیمینا
جیمین:هوم
ا.ت:ممنونم...
جیمین ا.تو بغل گرفت و به سمت ماشین رفت..
ته:ایش دوباره اینا شروع کردن
کوک:داداش بیا خودم میگیرمت..
ته:چه ربطی داش؟
کوک:نمیدونم...
خب دیگه بسه تموم شد ...ا.ت و جیمین عمارت هاشونو یکی کردن و باندشون قوی تر شد....رابطه شونم بهتر شد....کوک و ماریا هم عاشق هم شدن... قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید...
میدونم چرت بود ولی مرسی از حمایت های عالیتون....به زودی پارت جدید از فیک یونگی هم میزارم
از اونجایی که نمدونم کجا بودیم پرش زمانی میزنم به یک ماه بعد...
ا/ت:جیمینا
جیمین:هوم؟
ا/ت:میشه هیچوقت دیگه ولم نکنی؟
جیمین:من جز تو کسی رو ندارم. تو تنها عضو باقی مانده از خانواده امی...دلم نمیخواست اون اتفاق برات بیوفته نمیتونم بگم درکت میکنم چون جای تو نبودم چون هیچوقت دختر نبودم که بخوام درک کنم ت..جا..وز چیه..پس تا همیشه کنار هم میمونیم
ا.ت لبخندی زد و گفت...
ا.ت:اوپا،خوشحالم که دارمت...
جیمین:منم همینطور
..............پرش زمانی
ناشناس:ولم کنیدددددد عوضیااا چیکارم داریدددد
بادیگارد:دو دقیقه خفه خون بگیر...
جیمین:میبینم داره بت خوش میگذره...پارک لئو...(پارک لئو پسر عموی ناتنی ا.ت و جیمینه و پدرش مادرش فوت کردن ،پدرش برادر ناتنی بابای ا/ت و جیمینه و لئو به ا.ت چشم داشته و حتی چندر بار جلوی پسرا میخواسته بهش دس بزنه ولی پسرا ا.ت رو نجات میدن )
فلش بک
جیمین:پسرا،میخوام کمکم کنید...
کوک:شما امر به فرما
جین:بگو
جیمین:کسی که به ا.ت ت.ج.اوز کرده بودو پیدا کردم.....
با این حرف جیمین همه از کارهایی ک انجام میدادن دست کشیدن و روبه روی جیمین پخش و پلا نشستن
ته:خب؟
جیمین:پارک لئو
نامی:میدونستم کار اون عوضیه شما باور نکردید
شوگا:تا اونجایی که یادمه از همون اول به ا.ت چشم داشت
جی هوپ:حتی چند بارم سعی کرد بش دس بزنه
جین:پسره چشم چرون عوضی
کوک:خب ادامه اش؟
جیمین:هیچی قراره یه خورده بش فشار بیاریم....
ته:نقشه داری؟
جیمین*پوزخند*:مگه مادام استلا بدون نقشه هم پیش میره؟
....پایان فلش بک
لئو:توعه عوضییییی ازم چی میخوای
جیمین:زود نرو......بزار با هم بریم
لئو:برای چی اینجام؟
ته:دو سال پیش رو به یاد بیار....شبی که با ا.ت توی یکی از کوچه ها تنها بودی....
کوک:شبی که زندگیشو ازش گرفتی،دختر بودنشو....
لئو کم کم یادش میومد....و توی شوک بود...فکر نمیکرد بفهمن اون اینکارو کرده...
جیمین:تا حالا دختر بودی؟
لئو:....ن.نه...
سوکجین:پس احتمالا درک نمیکنی ت.ج.اوز برای یه دختر چقدر سنگینه....
جیمین:تو باعث شدی از خواهر یکی یدونم متنفر شم....
نامی:باعث شدی به تمام پسرا نفرت داشته باشه...
شوگا:باعث شدی شب ها با گریه بخوابه..
هوبی:باعث شدی...........دیگه نتونه مثل بقیه دختر های همسنش زندگی کنه....
جیمین:تو زندگیمو ازم گرفتی،پدرم،مادرم،خواهرم،خواب های راحتم...تا دوسال من چشم روی هم نذاشتم...
لئو:ازم چی میخوای...
جیمین:هیچی...شاید جونت
لئو:اگر از اینجا زنده بیام بیرون به پلیس گزارشت میدم
جیمین قهقه بلندی زد...
جیمین:وقتی خودت به جرم ت.ج.ا.و.ز مبتکر شدی؟*نمیدونم درسته ؟
جیمین:میدونی،این نقشه فقط ۳۵٪کار من بود...من فقط عملی ایش کردم...میدونی نقشه اصلی رو چه کسی ریخته؟*به پشت سرش نگاه میکنه...
ا.ت از در میاد تو...
میخوای جرماتو برات بشمارم؟
تجاوز به یه دختر زیر سن قانونی*میدونم ۱۸ ساله ولی سن قانونی رو ۱۹ تصور کنید* قاچاق ۳۰۰ گرم کوکائین تیراندازی به دو افسر پلیس
قاچاق بدن انسان قاچاق برده...بازم بگم؟ میخوام خودم بکشمت ولی دوست ندارم دستم به خونت الوده بشه.... پس فقط وایمیسم تا مطمعن بشم مردی....رو به بادیگار*شروع کن...
سی ضربه شلاق.... و مرگ......
ضربه ضربه شلاق زدنش رو لذت میبردم..این همونی بود که زندگیمو سیاه کرد...۲۸ ضربه زده بود.... ۱ . ۲ و بعد اصلحه رو برداشت و شلیک کرد ،تیر دوم رو خودم زدم چون میخواستم با دست خودم این تیرو بزنم....بعد از اینکه مطمعن شدم مرده از اتاق بیرون رفتم......
ا.ت:جیمینا
جیمین:هوم
ا.ت:ممنونم...
جیمین ا.تو بغل گرفت و به سمت ماشین رفت..
ته:ایش دوباره اینا شروع کردن
کوک:داداش بیا خودم میگیرمت..
ته:چه ربطی داش؟
کوک:نمیدونم...
خب دیگه بسه تموم شد ...ا.ت و جیمین عمارت هاشونو یکی کردن و باندشون قوی تر شد....رابطه شونم بهتر شد....کوک و ماریا هم عاشق هم شدن... قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید...
میدونم چرت بود ولی مرسی از حمایت های عالیتون....به زودی پارت جدید از فیک یونگی هم میزارم
۳۵.۳k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.