تک پارتی
وقتی توی راه
ورژن جیهوپ
نزدیک به خونه کوچه خلوتی بود که خونه های متروکه زیادی داشت معمولا هانا از اونجا رد میشد ولی با جیهوپ اما اینبار تنها بود
فلش بک به ۳ ساعت قبل
دعوا هر لحظه شدید تر میشد
هوپ:بهت گفتم نرو هان مگه نگفتم تو رفتی اوگی ولی بعدش مست کردی ولی اینم باشه بعدم با این لباس هانا مجبورم نکن کارایی کنم که دوست ندارم و تو هم صد در صد دوست نداری
هانا:منم بهت گفتم به تو ربطی نداره چند بار باید بهت بگم منم آزادی میخوام هرروز منو پیش یسری عوضی ول میکنی میری سرکار شبم برمیگردی خونه یه بوس و بغل ای بابا منم که راحت خر میشم به راحتی خرم میکنی و فرداش دوباره شروع میشه تاحالا با خودت فکر کردی چرا ما ماه عسل نرفتیم؟آفرین!چون سرکار بودی هیچ جشنی نرفتیم چرا؟اها سرکار بودی
و بعد از گفتن اینا به سمت گوشیش رفت اونو برداشت و رفت بیرون از خونه
جیهوپ
تقریبا سه ساعت بود که به خونه برنگشته بود حالم بد و بدتر میشد یجورایی استرس و شرمندگی بود تصمیم گرفتم برم دنبالش پس بعد از ورداشتم وسایل مورد نیاز به سمت بیرون رفتم
جیهوپ اصلا احتمالش رو نمیداد که دوستدخترش توی اون کوچه مخوف باشه پس نرفت بهش سر بزنه داشن راه میرفت که صدای جیغی بلند شد خب اون آدم بود چه از سر کنجکاوی چه چیز دیگه ای به سمت کوچه برگشت ولی چیزی رو دید که باورش سخت
هانا عزیزترین کسی که توی زندگیش بود تقریبا برهنه زیر مردی بود جیغ و داد میکرد و التماس میکرد که کمکی پیدا کنه ولی خب کسی از اونجا رد نمیشد پس در نتیجه کمکی هم وجود نداشت
ولی این شانس هانا بود
چند ساعت بعد هانا بود که از شدت گربه بیهوش روی تخت افتاده بود و جیهوپ که تمام مدت داشت زیرلب ازش عذر خواهی میکرد
خیلی آروم چشم هاش رو باز کرد و با نالهی ریزی به جیهوپ فهموند که آب میخواد
هوپ:ازت عذر میخوام عزیزم نباید اون حرفا رو بهت میگفتم
هانا :بیا فقط فراموشش کنیم باشه عزیزم؟
ورژن جیهوپ
نزدیک به خونه کوچه خلوتی بود که خونه های متروکه زیادی داشت معمولا هانا از اونجا رد میشد ولی با جیهوپ اما اینبار تنها بود
فلش بک به ۳ ساعت قبل
دعوا هر لحظه شدید تر میشد
هوپ:بهت گفتم نرو هان مگه نگفتم تو رفتی اوگی ولی بعدش مست کردی ولی اینم باشه بعدم با این لباس هانا مجبورم نکن کارایی کنم که دوست ندارم و تو هم صد در صد دوست نداری
هانا:منم بهت گفتم به تو ربطی نداره چند بار باید بهت بگم منم آزادی میخوام هرروز منو پیش یسری عوضی ول میکنی میری سرکار شبم برمیگردی خونه یه بوس و بغل ای بابا منم که راحت خر میشم به راحتی خرم میکنی و فرداش دوباره شروع میشه تاحالا با خودت فکر کردی چرا ما ماه عسل نرفتیم؟آفرین!چون سرکار بودی هیچ جشنی نرفتیم چرا؟اها سرکار بودی
و بعد از گفتن اینا به سمت گوشیش رفت اونو برداشت و رفت بیرون از خونه
جیهوپ
تقریبا سه ساعت بود که به خونه برنگشته بود حالم بد و بدتر میشد یجورایی استرس و شرمندگی بود تصمیم گرفتم برم دنبالش پس بعد از ورداشتم وسایل مورد نیاز به سمت بیرون رفتم
جیهوپ اصلا احتمالش رو نمیداد که دوستدخترش توی اون کوچه مخوف باشه پس نرفت بهش سر بزنه داشن راه میرفت که صدای جیغی بلند شد خب اون آدم بود چه از سر کنجکاوی چه چیز دیگه ای به سمت کوچه برگشت ولی چیزی رو دید که باورش سخت
هانا عزیزترین کسی که توی زندگیش بود تقریبا برهنه زیر مردی بود جیغ و داد میکرد و التماس میکرد که کمکی پیدا کنه ولی خب کسی از اونجا رد نمیشد پس در نتیجه کمکی هم وجود نداشت
ولی این شانس هانا بود
چند ساعت بعد هانا بود که از شدت گربه بیهوش روی تخت افتاده بود و جیهوپ که تمام مدت داشت زیرلب ازش عذر خواهی میکرد
خیلی آروم چشم هاش رو باز کرد و با نالهی ریزی به جیهوپ فهموند که آب میخواد
هوپ:ازت عذر میخوام عزیزم نباید اون حرفا رو بهت میگفتم
هانا :بیا فقط فراموشش کنیم باشه عزیزم؟
۳.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.