p2ایدل شکسته
من هیچی نیستم من فقط یه ایدل شکستم اسمم ا/ت و فامیلیم کیم بود ک بعد از ازدواج با یونگی ب مین تغییر کرد اگ اینطور فک میکنید ک وای دوتا ایدل با اینهمه سختی با هم ازدواج کردن حتما خیلیی عاشق هم بودن ک حاضر شدن شرایطشو تحمل کنن باید خدمتتون عرض کنم ک اصلا اینطور نیست ازدواج ما اجباری بود ....هیچ چیز دست خودمون نبود ...روز عروسیمو یادمه
خانواده ام ب خاطر اختلافایی ک داشتیم نیومده بودن و چند تا از دوستای نزدیک و خانواده ی شوگا فقط بودن ...
اون قیافه ای ک جلوی دوربین و جلوی اعضای گروهش گرفته بود خندون و بامزه بود ولی وقتی رفتیم خونه چهرش همون چهره ی سرد و عصببانی خودش شد بدون اینکه بهم نگاه کنه بهم گفت ک هیچوقت قرار نیست بدون اجازش از خونه بزنم بیرون و هرگز حق ندارم پامو توی اتاقش بزارم
همه چی جدا بود ...زندگیمون .اتاقامون .احساسمون
هیچی نگفتم و رفتم توی اتاقم و درو بستم و ب این فکر کردم ک تا کی قراره زنده بمونم
(یونگی)
رسیدم کمپانی ماشینو خاموش کردم و وارد شدم توی راه ب چند نفر سلام کردم از وقت ازدواجم با ا/ت همه حالشو از من میپرسن هیچ نمیدونم اونا ا/ت رو ازکجا میشناسن حتما چون همسر یکی از اعضای بی تی اسه میشناسنش ولی همه بهم میگن خوش شانسی ک با همچین دختری ازدواج کردی منم همیشه لبخند میزنم ولی هیچ تصوری ندارم ک چی میگن دلم میخواست ییبار از خودش بپرسم ولی من حتی نمیخوام باهاش حرف بزنم
افکارم با صدای در پراکنده شد ....وانمود کردم مشغول کارم و گفتم
-بفرمایید
در باز شد ولی وقتی دیدم صدایی نمیاد برگشتم سمت در و ......
حمایت؟
خوشحال میشم نظرتونو برام کامنت کنید
خانواده ام ب خاطر اختلافایی ک داشتیم نیومده بودن و چند تا از دوستای نزدیک و خانواده ی شوگا فقط بودن ...
اون قیافه ای ک جلوی دوربین و جلوی اعضای گروهش گرفته بود خندون و بامزه بود ولی وقتی رفتیم خونه چهرش همون چهره ی سرد و عصببانی خودش شد بدون اینکه بهم نگاه کنه بهم گفت ک هیچوقت قرار نیست بدون اجازش از خونه بزنم بیرون و هرگز حق ندارم پامو توی اتاقش بزارم
همه چی جدا بود ...زندگیمون .اتاقامون .احساسمون
هیچی نگفتم و رفتم توی اتاقم و درو بستم و ب این فکر کردم ک تا کی قراره زنده بمونم
(یونگی)
رسیدم کمپانی ماشینو خاموش کردم و وارد شدم توی راه ب چند نفر سلام کردم از وقت ازدواجم با ا/ت همه حالشو از من میپرسن هیچ نمیدونم اونا ا/ت رو ازکجا میشناسن حتما چون همسر یکی از اعضای بی تی اسه میشناسنش ولی همه بهم میگن خوش شانسی ک با همچین دختری ازدواج کردی منم همیشه لبخند میزنم ولی هیچ تصوری ندارم ک چی میگن دلم میخواست ییبار از خودش بپرسم ولی من حتی نمیخوام باهاش حرف بزنم
افکارم با صدای در پراکنده شد ....وانمود کردم مشغول کارم و گفتم
-بفرمایید
در باز شد ولی وقتی دیدم صدایی نمیاد برگشتم سمت در و ......
حمایت؟
خوشحال میشم نظرتونو برام کامنت کنید
۹.۵k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.