☆My deadly mafia☆
☆My deadly mafia☆
Part:6
پ.ب:باشه ولی زود فکراتو بکن اگه قبول کنی خب چه بهتر!
برندا:چشم پدر ولی معلوم نیست چه جوابی میخوام بدم!
ویو لوئیس
حالم زیاد خوب نبود از شرکت برگشتم و رفتم خونه
یه دوش ۲۰ مین گرفتم و اومدم بیرون یه سویشرت با یه شلوار لش پوشیدم و رفتم پایین
به اون خانم مسن پرسیدم
لوئیس:خانم چارلی ! یه دمنوش برام آماده کنید
چارلی:چشم ارباب!
(۳۵ مین بعد)
دمنوش رو خوردم و رفتم کنار استخر و یک کتاب مورد علاقم رو به دست گرفتم اسم اون کتاب (اخگری در خاکستر)بود راستش داستان این کتاب مثل داستان زندگی من میمونه!
یک ساعت کتاب خوندم و بلد شدم_ رفتم یه شلوار بگ چسبون پوشیدم و یه پیرهن دکمه دار که از بالا سه تاش باز بود یه گردنبند ریز انداختم یه ادکلن شیرین زدم و رفتم به بار همیشگیم!
از اونجایی که دعوت شدم از طرف رفیقم؛رفیقم قراره قمار کنه و میرم اونجا و به جای اون من بازی میکنم!
راستش من توی بازی خیلی ماهرم هیچ کس تا الان جرعت این رو نداشته که بخواد منو شکست بده!
(ویو فلیکس)
منتظر لوئیس بودم که در بار باز شد درسته خود کله خرابش بود وقتی کوچیک بود باهاش دوست شدم
وقتی مادرش رفت توی کما مثل روانی ها شده بود!
ولی هنوز ۴۰٪ بیماریش هنوز هست!
خلاصه!
اومد طرفم
لوئیس:چطوری فلیکس کم پیدایی؟نکنه هنو داری اون دختر های بیچاره میفروشی؟
فلیکس:خوبم نه دیگه!الان دیگه دوست دختر دارم اسمش آوُوم هست
لوئیس:خیلی هم عالی خببب باید کجا برم واسه بازی.
فلیکس:کنار اون میز قرمز(رفتم سمت گوشش و گفتم )مراقب باش خیلی ماهرن!
لوئیس:(دست گذاشتم روی شونش و گفتم نگران نباش من از اونجا بدترم فقط منتظر یه دعوا باش!
فلیکس:(توی دلش میگه :من غلط کردم گفتم ای بیاد)!
Part:6
پ.ب:باشه ولی زود فکراتو بکن اگه قبول کنی خب چه بهتر!
برندا:چشم پدر ولی معلوم نیست چه جوابی میخوام بدم!
ویو لوئیس
حالم زیاد خوب نبود از شرکت برگشتم و رفتم خونه
یه دوش ۲۰ مین گرفتم و اومدم بیرون یه سویشرت با یه شلوار لش پوشیدم و رفتم پایین
به اون خانم مسن پرسیدم
لوئیس:خانم چارلی ! یه دمنوش برام آماده کنید
چارلی:چشم ارباب!
(۳۵ مین بعد)
دمنوش رو خوردم و رفتم کنار استخر و یک کتاب مورد علاقم رو به دست گرفتم اسم اون کتاب (اخگری در خاکستر)بود راستش داستان این کتاب مثل داستان زندگی من میمونه!
یک ساعت کتاب خوندم و بلد شدم_ رفتم یه شلوار بگ چسبون پوشیدم و یه پیرهن دکمه دار که از بالا سه تاش باز بود یه گردنبند ریز انداختم یه ادکلن شیرین زدم و رفتم به بار همیشگیم!
از اونجایی که دعوت شدم از طرف رفیقم؛رفیقم قراره قمار کنه و میرم اونجا و به جای اون من بازی میکنم!
راستش من توی بازی خیلی ماهرم هیچ کس تا الان جرعت این رو نداشته که بخواد منو شکست بده!
(ویو فلیکس)
منتظر لوئیس بودم که در بار باز شد درسته خود کله خرابش بود وقتی کوچیک بود باهاش دوست شدم
وقتی مادرش رفت توی کما مثل روانی ها شده بود!
ولی هنوز ۴۰٪ بیماریش هنوز هست!
خلاصه!
اومد طرفم
لوئیس:چطوری فلیکس کم پیدایی؟نکنه هنو داری اون دختر های بیچاره میفروشی؟
فلیکس:خوبم نه دیگه!الان دیگه دوست دختر دارم اسمش آوُوم هست
لوئیس:خیلی هم عالی خببب باید کجا برم واسه بازی.
فلیکس:کنار اون میز قرمز(رفتم سمت گوشش و گفتم )مراقب باش خیلی ماهرن!
لوئیس:(دست گذاشتم روی شونش و گفتم نگران نباش من از اونجا بدترم فقط منتظر یه دعوا باش!
فلیکس:(توی دلش میگه :من غلط کردم گفتم ای بیاد)!
۱.۳k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.