تاوان شباهتم£.......p21
تهیونگ ویو
گوش هامو تیز کرده بودم و نفس هاشو میشمردم...... دونه دونه شونو میشمردم تا مطمئن بشم حالش خوبه و اون نفس ها منظمِ.....از پنجره به بیرون خیره بودم ... ماه وسط آسمون بود ....وسط آسمون ...مهتابش خیره کننده بود و دلتنگ ام میکرد .....عجب شب های دلگیری ....عجب دلهرهی نابی ....اه عجب کرهی خوابی ...... این تن تشنه بود و دلتنگ ...این دل دلتنگ بود و غربت خورده......غربتی داشت ....تنها بود و غربت خورده ...این تن ...این تن تنها داره نفس میکشه ..تنها داره نفس میکشه با اینکه عشقش زیر خاک های سرده خوابه و تنهاس .... من یوری رو از دست دادم نباید ات ام از دست بدم .....با اینکه الان بدجوری دلتنگ یوری ام و میخوام دلتنگی هامو با ات از بین ببرم ..... ولی هر کاری انجام میدادم بیشتر بهش آسیب میزدم .....اون یوریه منه ....من نباید اذیتش کنم .....من نباید چیزی ک خدا دوباره بهم هدیه داده رو خراب کنم ..... من نباید یوری رو نارحت کنم ..... من نمیخوام ات ام از دس بدم ....من اونو الکی مجبورش کردم ...الکی مجبورش کردم ک ساعت ها سر پا وایسه .... به قول چشماش ک باهام حرف میزد....با اینکه میدونستم تو چه وضعیتی بود .... ولی ... من دلتنگش ام ....اون چند سانت ازم فاصله داره .... ولی من بدجوری دلتنگش ام و حس میکنم مایل ها ازم دوره .....آروم روی تخت نشستم و به صورتش خیره شدم .....خیره شدم تا شاید از این دلتنگی کم شه ....صورت زیباش غرق خواب بود ...... پلک هاش نم داشت .... با اینجوری دیدنش ....قلبم بدجوری به درد اومد ...قلبی ک دیگه تحمل دوریش و نداره ...
تهیونگ : ببخشید ...ات ...ببخشید ک نارحتت کردم (زمزمه وار و زیر لب )
تهیونگ : بهت قول میدم ک دیگه نزارم آسیبی بهت برسه ....حتی کوچیک ترین خراش ...کوچیک ترین خراش ( زمزمه وار)
دستم بی پروا رفت سمت پلکش ... دستم و گذاشتم رو صورتش و آروم پلکش و پاک کردم .... یکم تکون خورد ...فک کردم میخواد بیدار بشه ......ولی سرش و بیشتر به دستم فشرد .... آروم سرشو گذاشتم رو سینه ام به آغوش کشیدمش.......تو آغوشم غرقش کردم ...آغوشی ک تشنهاش بود ... کاش همیشه انقدر رام باشی...کاش همیشه اینجوری تسلیمم باشی ات ! قلبش مثل چکاوک های بی جون میتپید و آروم بود ....نفس هاش ...گرمای نفسش با تن برهنه ام برخورد میکرد و اونو بدجوری داشت دیونه و میکرد..... قلبم با عَطش و حراسان میتپید ..... بیشتر تو آغوشم فشردم و سرمو نزدیک مو های نم دارش بردم و عطر بارونیش به روح ام هدیه دادم ....عطر بارونیش .....سرشو آروم از تن ام جدا کردم تا بتونم صورت مثل قرصماهش و ببینم.....صورتی ک با یوریم مو نمیزد .....
تهیونگ :کاش اون پلک هات و باز کنی ....کاشکی بازشون کنی تا این قلب آروم بگیره ....تا این تن آروم بشه...... (زمزمه وار)
نگاهم و از چشمای بستهاش کشیدم و تو صورتش گشتم ....تو صورتش غرق شدم.... نگاه ام سر خورد و قفل لباش شد ......قلبم با شوق میتپید و اشتیاقی ک داره ....بدجوری هلاک ام کرده.....میتپید و تشنه بودن خودشو بهم نشون میداد ...اینکه چقدر دلش میخواد جای جای این لب ها رو فتح کنه .....جای جای بدنش و لمس کنه ...جای جای بدنش و حس کنه ...مالکش بشه ....جای جای تنش و فتح کنه .... کنترلم برام سخت شده بود ....سخت و درد آور ... لب های تشنه ام به پیشونیش چسبوندم و ..عمیق بوسیدم ....عمیق بوسیدم تا شاید کم بشه ....کم بشه از این دلتنگی ....با صدای که عطش ام و بیشتر میکرد لب هام و از پیشونیش کشیدم.... نمیخوام بهش آسیبی برسه .... سرش و آروم گذاشتم روی تن برهنه ام و ملافه رو کشیدم روی هردو مون ....چشمامو آروم گذاشتم روی هم .... گوش هامو تیز کردم و ریتم قلبش و نفس های همانگش ..مثل ملودی های آروم و عاشقانه ....به خواب ام کمک میکرد
مثلا تو یه کامنت بزاری و من خوشحال شم🙁❤️🩹
گوش هامو تیز کرده بودم و نفس هاشو میشمردم...... دونه دونه شونو میشمردم تا مطمئن بشم حالش خوبه و اون نفس ها منظمِ.....از پنجره به بیرون خیره بودم ... ماه وسط آسمون بود ....وسط آسمون ...مهتابش خیره کننده بود و دلتنگ ام میکرد .....عجب شب های دلگیری ....عجب دلهرهی نابی ....اه عجب کرهی خوابی ...... این تن تشنه بود و دلتنگ ...این دل دلتنگ بود و غربت خورده......غربتی داشت ....تنها بود و غربت خورده ...این تن ...این تن تنها داره نفس میکشه ..تنها داره نفس میکشه با اینکه عشقش زیر خاک های سرده خوابه و تنهاس .... من یوری رو از دست دادم نباید ات ام از دست بدم .....با اینکه الان بدجوری دلتنگ یوری ام و میخوام دلتنگی هامو با ات از بین ببرم ..... ولی هر کاری انجام میدادم بیشتر بهش آسیب میزدم .....اون یوریه منه ....من نباید اذیتش کنم .....من نباید چیزی ک خدا دوباره بهم هدیه داده رو خراب کنم ..... من نباید یوری رو نارحت کنم ..... من نمیخوام ات ام از دس بدم ....من اونو الکی مجبورش کردم ...الکی مجبورش کردم ک ساعت ها سر پا وایسه .... به قول چشماش ک باهام حرف میزد....با اینکه میدونستم تو چه وضعیتی بود .... ولی ... من دلتنگش ام ....اون چند سانت ازم فاصله داره .... ولی من بدجوری دلتنگش ام و حس میکنم مایل ها ازم دوره .....آروم روی تخت نشستم و به صورتش خیره شدم .....خیره شدم تا شاید از این دلتنگی کم شه ....صورت زیباش غرق خواب بود ...... پلک هاش نم داشت .... با اینجوری دیدنش ....قلبم بدجوری به درد اومد ...قلبی ک دیگه تحمل دوریش و نداره ...
تهیونگ : ببخشید ...ات ...ببخشید ک نارحتت کردم (زمزمه وار و زیر لب )
تهیونگ : بهت قول میدم ک دیگه نزارم آسیبی بهت برسه ....حتی کوچیک ترین خراش ...کوچیک ترین خراش ( زمزمه وار)
دستم بی پروا رفت سمت پلکش ... دستم و گذاشتم رو صورتش و آروم پلکش و پاک کردم .... یکم تکون خورد ...فک کردم میخواد بیدار بشه ......ولی سرش و بیشتر به دستم فشرد .... آروم سرشو گذاشتم رو سینه ام به آغوش کشیدمش.......تو آغوشم غرقش کردم ...آغوشی ک تشنهاش بود ... کاش همیشه انقدر رام باشی...کاش همیشه اینجوری تسلیمم باشی ات ! قلبش مثل چکاوک های بی جون میتپید و آروم بود ....نفس هاش ...گرمای نفسش با تن برهنه ام برخورد میکرد و اونو بدجوری داشت دیونه و میکرد..... قلبم با عَطش و حراسان میتپید ..... بیشتر تو آغوشم فشردم و سرمو نزدیک مو های نم دارش بردم و عطر بارونیش به روح ام هدیه دادم ....عطر بارونیش .....سرشو آروم از تن ام جدا کردم تا بتونم صورت مثل قرصماهش و ببینم.....صورتی ک با یوریم مو نمیزد .....
تهیونگ :کاش اون پلک هات و باز کنی ....کاشکی بازشون کنی تا این قلب آروم بگیره ....تا این تن آروم بشه...... (زمزمه وار)
نگاهم و از چشمای بستهاش کشیدم و تو صورتش گشتم ....تو صورتش غرق شدم.... نگاه ام سر خورد و قفل لباش شد ......قلبم با شوق میتپید و اشتیاقی ک داره ....بدجوری هلاک ام کرده.....میتپید و تشنه بودن خودشو بهم نشون میداد ...اینکه چقدر دلش میخواد جای جای این لب ها رو فتح کنه .....جای جای بدنش و لمس کنه ...جای جای بدنش و حس کنه ...مالکش بشه ....جای جای تنش و فتح کنه .... کنترلم برام سخت شده بود ....سخت و درد آور ... لب های تشنه ام به پیشونیش چسبوندم و ..عمیق بوسیدم ....عمیق بوسیدم تا شاید کم بشه ....کم بشه از این دلتنگی ....با صدای که عطش ام و بیشتر میکرد لب هام و از پیشونیش کشیدم.... نمیخوام بهش آسیبی برسه .... سرش و آروم گذاشتم روی تن برهنه ام و ملافه رو کشیدم روی هردو مون ....چشمامو آروم گذاشتم روی هم .... گوش هامو تیز کردم و ریتم قلبش و نفس های همانگش ..مثل ملودی های آروم و عاشقانه ....به خواب ام کمک میکرد
مثلا تو یه کامنت بزاری و من خوشحال شم🙁❤️🩹
۱۱.۵k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.