فیک جونگکوک وقتی عضو هشتم بی تی اس بودی پارت ۵

امکان داره امروز و فردا چند پارت بذارم چون تا یه هفته نمیتونم بذارم.
ولی باید برای پارت بعد لایکا حداقل ۸ تا بشه.

سوار هواپیما شدین
ا/ت:حالم به هم میخوره
جونگکوک:ا/ت بیا این کیسه رو بگیر. برات چیزی بخرم؟
ا/ت:یه ایس کافی بگیر کوکییی
جونگکوک:باشه بیبی
\|°•▪︎[] {} \|
نامجون:رسیدیم
لیسا:این ماشین شخصی ماعه نه؟
رزی:اره
رسیدین هتل و دیدین کل فک و فامیل و بچه فامیل ا/ت اونجاس
هیونجین:یا هشت جد استری کیدز
ا/ت:اروم باشین و اونا نمیدونن من و جونگکوک باهمیم
همه:باشه
نامجون:خب کلید اتاق هارو گرفتم ولی تختشون دونفره اس
جونگکوک و ا/ت:هعیی.برا ما که خوبه ولی.... ولش کن
نامجون:میدونم چرا.حتی گفتم و گفتن جدا نداریم
باشه
جونگکوک روبه فامیلای ا/ت(مامان و بابا و عمع و خاله و مامانبزرگ و عمو و ...):از اشناییتون خوشبختم.من دوست صمیمی ا/ت هستم.
یگی از مامانبزرگ های ا/ت دوسش نداشت چون تتو و پیرسینگ داشت
همه:ماهم خوشبختیم
اون فامیل فضوله:بقیه هم بست فرندت هستن؟؟؟جونگکوک دوست پسرته؟؟؟تو این سن شوهر دار شدییی؟؟(بدبخت ا/ت مرد)
الان ساعت ۷ صبحه
هیونجین :بریم وسایلا رو بذاریم و بریم برای صبحونه
(لباس ا/ت و جونگکوک برای صبحونه دو عکس اخر)
جونگکوک:وای خدا غذای ایرانییی
ا/ت:نخوردی؟
جونگکوک:نه
ا/ا:پس قشنگ بخور
صبحونه تونو خوردین
پایان پارت ۵
تورو جدتوننن لایک و فالو و کامنت بذاریددد