^Love on a rainy night^
پارت ۵_
+سونی شیییییییییی
پاشوووووووو
_زهرماااررر ترسیدممممم !
+اومو ! نمیخواستم بترسی ! ببخشید
_خیله خب توعم !
ساعت چنده؟
+امممم حدودا ۸ ، زود حاضر شو ۸ و نیم باید بریم
_چی؟ کجا؟
+میریم شهربازی دیگه !
_کی گفتههه؟ چرا من خبر ندارم از هیچیییی؟!
+چون خیلی میخوابی
_همش بیست دقیقه خواب بودمااا اذیت نکن
+حاضر شو .... زود زود زود !
_بااااشهه
لباسامو عوض کردم و با یهری رفتیم پایین
_چیزه ، کجا داریم میریم؟
+شهربازی
وسط حرف زدن بودیم که اتوبوس اومد
پیاده که شدیم
لیسونگ ، جینی(دوست لییانگ) ، لییانگ ، رینهو و هیسانو دیدیم
×سلام بچه ها
_سلام ؛ لییانگم اوردید تو اکیپ ؟ ازشما بعیده
* نه والا منو جینی رو نیاوردن تو اکیپشون ، فقط امروز همه تصمیم گرفتیم باهم باشیم ؛ شمام بیاید پیش ما
÷ آره ؛ اینجور جاها دسته جمعی حال میده
+منم موافقم ، سونی؟
_اوکیه
فقط چیزه..... من یکم تشنهمه ، بریم یه نوشیدنی بخوریم؟
٪آره حتمن
داشتیم میرفتیم جلوی فروشگاه توی شهربازی که یهو از دور چانبینو دیدم !
شتتتتت ....
اگه الان ببیننش قطعن دعوا میشه !
تو اون گیرو ویری چشم به اوکنیو خورد که مثه بچه مظلوما یه گوشه نشسته بود
دلم خیلی واسش سوخت ولی الان اصلا وقت دل سوزی نبود
_امممم ، بچه ها اونجارو ! بریم سوارش شیم
همه برگشتن و بعله اونجا چیزی جز یه چرخ و فلک نبود
اوکنیو نگاهی بهم کرد ، دستمو به نشونهی التماس جلوش تکون دادمو به چانبین اشاره کردم
*نونا مسخره کردی ؟
٪تشنهت بود مثلن که !
+اینو ول کن بریم یه چیز بگیریم منم تشنهم شد
خدا خدا کردم کسی چانبینو نبینه که یهو
اوکنیو اومد سمتمون
^آننیونگ یوروبون
÷عا اوک نیو شی ، چطوری؟
^مرسی شما خوبین؟ (وادافاااک شبیه احوال پرسیای تو مهمونی شد 😂)
یکم با اوک نیو حرف زدیم که یهو رینهو زارتی گفت
٪سوار ترن هوایی بشیم؟
+بنظر من که حتمن
برای اینکه یهجوری جبران کرده باشم گفتم
_اوک_نیو شی توعم بیا
البته دروغ نگم دلمم واسش سوخته بود مثه بچه دبستانیا روز اول مدرسه یه گوشه غم باد گرفته بود....
حمایت یادتون نره قشنگا خیلی زحمت کشیدم واسش♡
لایک کنید و کامنت بذارید لدفنننن
مرسیی☆
#رمان
#بی_تی_اس
#رمان_عاشقانه
#رمان_فانتزی
#مدرسه
#دبیرستان
#ویسگون
#فیک
+سونی شیییییییییی
پاشوووووووو
_زهرماااررر ترسیدممممم !
+اومو ! نمیخواستم بترسی ! ببخشید
_خیله خب توعم !
ساعت چنده؟
+امممم حدودا ۸ ، زود حاضر شو ۸ و نیم باید بریم
_چی؟ کجا؟
+میریم شهربازی دیگه !
_کی گفتههه؟ چرا من خبر ندارم از هیچیییی؟!
+چون خیلی میخوابی
_همش بیست دقیقه خواب بودمااا اذیت نکن
+حاضر شو .... زود زود زود !
_بااااشهه
لباسامو عوض کردم و با یهری رفتیم پایین
_چیزه ، کجا داریم میریم؟
+شهربازی
وسط حرف زدن بودیم که اتوبوس اومد
پیاده که شدیم
لیسونگ ، جینی(دوست لییانگ) ، لییانگ ، رینهو و هیسانو دیدیم
×سلام بچه ها
_سلام ؛ لییانگم اوردید تو اکیپ ؟ ازشما بعیده
* نه والا منو جینی رو نیاوردن تو اکیپشون ، فقط امروز همه تصمیم گرفتیم باهم باشیم ؛ شمام بیاید پیش ما
÷ آره ؛ اینجور جاها دسته جمعی حال میده
+منم موافقم ، سونی؟
_اوکیه
فقط چیزه..... من یکم تشنهمه ، بریم یه نوشیدنی بخوریم؟
٪آره حتمن
داشتیم میرفتیم جلوی فروشگاه توی شهربازی که یهو از دور چانبینو دیدم !
شتتتتت ....
اگه الان ببیننش قطعن دعوا میشه !
تو اون گیرو ویری چشم به اوکنیو خورد که مثه بچه مظلوما یه گوشه نشسته بود
دلم خیلی واسش سوخت ولی الان اصلا وقت دل سوزی نبود
_امممم ، بچه ها اونجارو ! بریم سوارش شیم
همه برگشتن و بعله اونجا چیزی جز یه چرخ و فلک نبود
اوکنیو نگاهی بهم کرد ، دستمو به نشونهی التماس جلوش تکون دادمو به چانبین اشاره کردم
*نونا مسخره کردی ؟
٪تشنهت بود مثلن که !
+اینو ول کن بریم یه چیز بگیریم منم تشنهم شد
خدا خدا کردم کسی چانبینو نبینه که یهو
اوکنیو اومد سمتمون
^آننیونگ یوروبون
÷عا اوک نیو شی ، چطوری؟
^مرسی شما خوبین؟ (وادافاااک شبیه احوال پرسیای تو مهمونی شد 😂)
یکم با اوک نیو حرف زدیم که یهو رینهو زارتی گفت
٪سوار ترن هوایی بشیم؟
+بنظر من که حتمن
برای اینکه یهجوری جبران کرده باشم گفتم
_اوک_نیو شی توعم بیا
البته دروغ نگم دلمم واسش سوخته بود مثه بچه دبستانیا روز اول مدرسه یه گوشه غم باد گرفته بود....
حمایت یادتون نره قشنگا خیلی زحمت کشیدم واسش♡
لایک کنید و کامنت بذارید لدفنننن
مرسیی☆
#رمان
#بی_تی_اس
#رمان_عاشقانه
#رمان_فانتزی
#مدرسه
#دبیرستان
#ویسگون
#فیک
۵.۷k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.