خاطرات گذشته ام ( 5 )
ته : باشه بفرستین دفترم....
( ا/ت : رفتم داخل دفتر و در رو زدم)
ته : بیا تو
ا/ت : سلام عذر میخوام واسه استخدامی اومدم
ته : باشه برقه استخدامی رو برات اماده کردم میتونی بری از منشی بگیری ( اینجا سر ته پایین بود)
ا/ت : خیلی ممنونم ( تعظیم کوتاه برای تشکر کرد )
کوک : خواهش میکنممم بی...
ته : کوک ( سرشو بالا کرد و به ا/ت نگاه کرد ولی اون موقع ا/ت داشت از دفتر خارج میشد و صورتشو ندید ولی اندام ا/ت به حدی زیبا بود که محو همون اندام شده بود )
کوک : الان بیا خودت تحویل بگیر دختر به اون خوشگلی
ته : جمع کن من کار دارم باید برم یجایی
کوک : داداش تروخدا امروز کارو بیخیال پاشو یکم بریم خوش گذرونی
ته : کوک نشنیدی چی گفتم باید برم کار دارم ... کارم مهم تر از این کارای مسخره اس فهمیدی؟..
کوک : اوکیه حالا چرا میزنی فعلا من رفتم
-
-
-
ا/ت : سلاممم ببخشید میخواستم برقه ی استخدامی رو بگیرم ازتون
منشی : بله اقای کیم فرستادن بهم بفرمایید خیلی خوش اومدید به شرکتمون
ا/ت : خیلی ممنونن
-
-
( بعد اینکه برقه ی استخدامی رو گرفتم از خوشحالی اینکه فردا بیام سرکار رفتم با لارا بیرون تا بستنییی بخوریم زنگ زدم بهش...)
ا/ت : الوو لاراااا بگو چیشدههه
لارا : عامم ا/ت من الان تو جلسه ام میشه بعدا حرف بزنیم؟
ا/ت : اوکی..
( بعد اینکه قطع کردم و زد حال شد پاشدم رفتم خونه.... یکم دیر شده بود الان اگه پدرم ببینه این موقع برگشتم منو میکشه البته اون از کجا میدونه.... اون که اصلا دیر تر میاد خونه... من اخرش نفهمیدم کارش چیه...)
-
-
-
رفتم داخل دیدم صدای غریبه میاد از اتاق کار بابام نزدیک تر شدم دیدم یدونه مرد غریبه با دوتا نگهبان و بابام دارن یواشکی حرف میزنن
-
-
غریبه : یا باید ادمی که خواستم رو گیر بیارید یا هم با ارزش ترین چیزی که داری رو با خودم میبرم فهمیدی؟؟
پ.ا/ت : من که گفتم بهتون اون لعنتی از کشور خارج شده چطوری میتونم پیداش کنم چرا نمیفهمید
غریبه : میدونی که کار مافیا مسخره بازی نیست که من بهت یه ماه فرصت دادم تو، تو یه ماه نتونستی گیرش بیاری الان چیکار کنیم؟؟ یا دخترت رو میدی بهم یا همم میکشمتت...
( وقتی اینارو شنیدم خیلی شوکه شده و زود از خونه زدم بیرون....تو این وضعیت بارون شدید هم میومد... حالم اصلا تو خودم نبود... که یهو میخواستم از خیابون رد شم که یه ماشین.... با سرعت زیاد داشت میومد گیج شده بودمممم..... جیغغغ)
-
-
-
ته : خوبیییی؟؟؟؟
ا/ت : من... من... نمیدونم... ( از حال رفتم )
پایان پارت ۵
عامم راستش دیگه ایندفعه حمایت نشه نمیزارم😄
( ا/ت : رفتم داخل دفتر و در رو زدم)
ته : بیا تو
ا/ت : سلام عذر میخوام واسه استخدامی اومدم
ته : باشه برقه استخدامی رو برات اماده کردم میتونی بری از منشی بگیری ( اینجا سر ته پایین بود)
ا/ت : خیلی ممنونم ( تعظیم کوتاه برای تشکر کرد )
کوک : خواهش میکنممم بی...
ته : کوک ( سرشو بالا کرد و به ا/ت نگاه کرد ولی اون موقع ا/ت داشت از دفتر خارج میشد و صورتشو ندید ولی اندام ا/ت به حدی زیبا بود که محو همون اندام شده بود )
کوک : الان بیا خودت تحویل بگیر دختر به اون خوشگلی
ته : جمع کن من کار دارم باید برم یجایی
کوک : داداش تروخدا امروز کارو بیخیال پاشو یکم بریم خوش گذرونی
ته : کوک نشنیدی چی گفتم باید برم کار دارم ... کارم مهم تر از این کارای مسخره اس فهمیدی؟..
کوک : اوکیه حالا چرا میزنی فعلا من رفتم
-
-
-
ا/ت : سلاممم ببخشید میخواستم برقه ی استخدامی رو بگیرم ازتون
منشی : بله اقای کیم فرستادن بهم بفرمایید خیلی خوش اومدید به شرکتمون
ا/ت : خیلی ممنونن
-
-
( بعد اینکه برقه ی استخدامی رو گرفتم از خوشحالی اینکه فردا بیام سرکار رفتم با لارا بیرون تا بستنییی بخوریم زنگ زدم بهش...)
ا/ت : الوو لاراااا بگو چیشدههه
لارا : عامم ا/ت من الان تو جلسه ام میشه بعدا حرف بزنیم؟
ا/ت : اوکی..
( بعد اینکه قطع کردم و زد حال شد پاشدم رفتم خونه.... یکم دیر شده بود الان اگه پدرم ببینه این موقع برگشتم منو میکشه البته اون از کجا میدونه.... اون که اصلا دیر تر میاد خونه... من اخرش نفهمیدم کارش چیه...)
-
-
-
رفتم داخل دیدم صدای غریبه میاد از اتاق کار بابام نزدیک تر شدم دیدم یدونه مرد غریبه با دوتا نگهبان و بابام دارن یواشکی حرف میزنن
-
-
غریبه : یا باید ادمی که خواستم رو گیر بیارید یا هم با ارزش ترین چیزی که داری رو با خودم میبرم فهمیدی؟؟
پ.ا/ت : من که گفتم بهتون اون لعنتی از کشور خارج شده چطوری میتونم پیداش کنم چرا نمیفهمید
غریبه : میدونی که کار مافیا مسخره بازی نیست که من بهت یه ماه فرصت دادم تو، تو یه ماه نتونستی گیرش بیاری الان چیکار کنیم؟؟ یا دخترت رو میدی بهم یا همم میکشمتت...
( وقتی اینارو شنیدم خیلی شوکه شده و زود از خونه زدم بیرون....تو این وضعیت بارون شدید هم میومد... حالم اصلا تو خودم نبود... که یهو میخواستم از خیابون رد شم که یه ماشین.... با سرعت زیاد داشت میومد گیج شده بودمممم..... جیغغغ)
-
-
-
ته : خوبیییی؟؟؟؟
ا/ت : من... من... نمیدونم... ( از حال رفتم )
پایان پارت ۵
عامم راستش دیگه ایندفعه حمایت نشه نمیزارم😄
۱۰.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.