مـن عـاشق یه خلافکار شدم
#مـنعـاشقیهخلافکارشدم
𝖯𝗍:2
ویو جیمین:
*آقاا تورو خدااااا
-ببند
هعی ناتالی(خدمتکار)
@بله
-تحقیق کن راجب خانواده این مرد عو.ضی
@چـشم شما فقط امر کن
-زبون درازی نکن
@چشم
-حالا گم شو
@چشم(پ.ن:نگا یاد بگیرید فقط چشم)
بلند شدم و سوار ماشین(فراری)شدم و به سمت خونه(خونه هم که نه قصره لامصب) حرکت کردم، به خونه که رسیدم رفتم سمت اتاقم و مثل همیشه لباسمو دراوردم(حاجی شلوار پاش بود منحرفاا🗿📿)
و بعد دراورد لباسم رفتم سمت اشپزخونه(در یخچال باز شد)یه سوجو(الکل)برداشتم و نشستم روی مبل که گوشیم زنگ خورد.
-هاا بنال
+قربان تحقیقات کامل شد
-خوبه بلاخره گوهتو سریع خوردی بیا خونم
+چشممم
80 مـین بعد:
+قربان
-زرتو بزن
+کیم هه شین از سئول که همسرش به اسم وانگ سون حدود 23ساله پیش به دلیل مریضی سرطان جونشو از دست داد و اینکه یه دختر دارن به نام ات
-ات؟
+بله قربان، ات توی دانشگاه مین سول تحصیل میکنه و حدودا 25 سالشه و رشتش..
-رشتش به دردم نمیخوره
+بله قربان
-کافیه همینم کافیه
+بله
-گم شو از خونم حالا
+چشم قربان
ویو ناتالی(کسی که تحقیق کرد):
واییی خدا حتی عصبانیتشم جزابه🥹🥹این چرا پارتنر نداره 🥹
ویو ات:
اومدم خونه،پاهام درد میکردم که بابامو با سر و صورت کبود و خونی دیدم
-بابا چی شده
+هیچی دخترم هیچی نشده
-چرا سر و وضعت اینطوریههه بابا
+هیچی میگم(داد)
.......
𝖯𝗍:2
ویو جیمین:
*آقاا تورو خدااااا
-ببند
هعی ناتالی(خدمتکار)
@بله
-تحقیق کن راجب خانواده این مرد عو.ضی
@چـشم شما فقط امر کن
-زبون درازی نکن
@چشم
-حالا گم شو
@چشم(پ.ن:نگا یاد بگیرید فقط چشم)
بلند شدم و سوار ماشین(فراری)شدم و به سمت خونه(خونه هم که نه قصره لامصب) حرکت کردم، به خونه که رسیدم رفتم سمت اتاقم و مثل همیشه لباسمو دراوردم(حاجی شلوار پاش بود منحرفاا🗿📿)
و بعد دراورد لباسم رفتم سمت اشپزخونه(در یخچال باز شد)یه سوجو(الکل)برداشتم و نشستم روی مبل که گوشیم زنگ خورد.
-هاا بنال
+قربان تحقیقات کامل شد
-خوبه بلاخره گوهتو سریع خوردی بیا خونم
+چشممم
80 مـین بعد:
+قربان
-زرتو بزن
+کیم هه شین از سئول که همسرش به اسم وانگ سون حدود 23ساله پیش به دلیل مریضی سرطان جونشو از دست داد و اینکه یه دختر دارن به نام ات
-ات؟
+بله قربان، ات توی دانشگاه مین سول تحصیل میکنه و حدودا 25 سالشه و رشتش..
-رشتش به دردم نمیخوره
+بله قربان
-کافیه همینم کافیه
+بله
-گم شو از خونم حالا
+چشم قربان
ویو ناتالی(کسی که تحقیق کرد):
واییی خدا حتی عصبانیتشم جزابه🥹🥹این چرا پارتنر نداره 🥹
ویو ات:
اومدم خونه،پاهام درد میکردم که بابامو با سر و صورت کبود و خونی دیدم
-بابا چی شده
+هیچی دخترم هیچی نشده
-چرا سر و وضعت اینطوریههه بابا
+هیچی میگم(داد)
.......
۳۹۶
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.