«رفیقات زیادن ؟»

«رفیقات زیادن ؟»
«تقریباً میشه گفت»
«خیلی خوبه
باید خیلی خوشحال باشی !»
«چرا ؟»
«خب همیشه باهاشون هستی
توی غم و شادی
خوش می‌گذرونید »
«همین ؟»
«آره دیگه
کمه ؟»
«نه !
فقط غیر واقعیه!
بی اهمیته!
همچنین چیزی وجود نداره!
داشته باشه هم تموم میشه
همشون میرن
همشون »
«رفتن ؟»
«خیلیا
ولی خیلیای دیگه هم هستن»
«خب خوبه که »
«نه
نیست
من معتقدم هر کسی که تو زندگیمه
یه روز بهم خیانت می‌کنه
من کاملا بهش ایمان دارم
بعضیا میگن نه نه نه
ولی این اعتقاد منه !»
«اگه به این درک رسیدی حتما باید خیلی ناراحت باشی »
«من ناراحت نیستم
فقط از شرایط آگاهم »

«افسوس از آنکه میداند
که خود کند نادان
نزد تمام آدمیان
افسوس از آنکه میداند
که شود ستمکش آنان
همان قوم سنگدلان !»