فیک یونگی پارت ۶

ویو یونگی
همینطور داشتم با هه جین حرف میزدم که یهو مامانم بلند گفت شام حاضره . منم از هه جین خداحافظی کردم و رفتم شام خوردم.




یک سال بعد :
ویو یونگی
توی این یک سال رابطم با هه جین قوی تر شده. امروز توی مدرسه اجرا داشتیم. من بودم و هه جین و چند نفر دیگه. شروع کردیم به اجرا. راستش تا قبل از این اجرا هیچ علاقه ای به موسیقی نداشتم ولی بعد این اجرا دلم میخواد خواننده بشم. رفتم به هه جین بگم.
یونگی: هه جین؟
هه جین: بله؟
یونگی: تو به خوانندگی علاقه داری؟
هه جین:اره خیلی دوست دارم.
یونگی: من میخوام خواننده بشم.
هه جین: بیا با هم خواننده بشیم.
یونگی: خوشحالم نظراتمون شبیه همه.
هه جین : ( لبخند )
اجرا همه ی گروه ها تموم شد و وقت اعلام نتایج بود. گروه ما نفر اول شد. رفتیم تقدیر نامه هامون رو گرفتیم و رفتیم خونه هامون. مامانم زیاد خوشحال نشد. بابام هم که اصلا واکنش نشون نداد. فقط داداشم خوشحال شد. بعد شام رفتم توی اتاقم و شروع کردم به نوشتن اهنگ. بعد کلی وقت یکی نوشتم و فرستادم برای هه جین . هه جین گفت که خیلی خوبه و استعداد دارم. بعد از حرف زدن با هه جین رفتم خوابیدم.



امیدوارم خوشتون اومده باشه.
لایک فراموش نشه.