پارت 12
پارت 12
خواستگار اجباری
ویو تهيونگ
وقتی آت رفت دیدم جونگکوک بهم زنگ زد
جونگکوک: الو سلام داداش چطوری
تهيونگ: سلام ممنون خوبم تو چطوری
جونگکوک: خوشحالم که منو یادت اومد
تهيونگ : معلومه تو رو یادم میاد من از بچگی تو رو می شناسم تو بهترین دوست می
جونگکوک: میدونستم که منو یادت میاد هستی باهم بریم بار؟
تهيونگ: بریم کی هست
جونگکوک : الان
تهيونگ: باشه پس الان میام
جونگکوک : فعلا
تهيونگ : فعلا
ویو آت
داشتم آشپزی میکردم که دیدم تهيونگ امد
تهيونگ: من میرم بیرون
آت: خوب حداقل وایسا سوپ آماده بشه بخور بعد برو
تهيونگ: نه مرسی باید برم
آت : باشه
۰۰۰۰۰
خواستگار اجباری
ویو تهيونگ
وقتی آت رفت دیدم جونگکوک بهم زنگ زد
جونگکوک: الو سلام داداش چطوری
تهيونگ: سلام ممنون خوبم تو چطوری
جونگکوک: خوشحالم که منو یادت اومد
تهيونگ : معلومه تو رو یادم میاد من از بچگی تو رو می شناسم تو بهترین دوست می
جونگکوک: میدونستم که منو یادت میاد هستی باهم بریم بار؟
تهيونگ: بریم کی هست
جونگکوک : الان
تهيونگ: باشه پس الان میام
جونگکوک : فعلا
تهيونگ : فعلا
ویو آت
داشتم آشپزی میکردم که دیدم تهيونگ امد
تهيونگ: من میرم بیرون
آت: خوب حداقل وایسا سوپ آماده بشه بخور بعد برو
تهيونگ: نه مرسی باید برم
آت : باشه
۰۰۰۰۰
۷.۴k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.