تکپارتی
#تکپارتی
"ات ویو"
_اما استاد...
_حرف نباشه.. دیر کردی پس باید این زنگو بیرون از کلاس بمونی.
با یه پوزخند بدون هیچ حرفی از کلاس خارج شدم.
رفتم سمت بوفه ی دانشگاه و یه کیک برنجی خریدم.
برگشتم سمت کلاسمون.. خوشبختانه کلاسمون کنار راه پلهس.
روی یکی از پله ها نشستم و کوله پشتی کانورسمو گذاشتم کنارم.
مشغول خوردن کیک برنجی بودم که در کلاسمون باز شد.
همونطور که درحال خوردن کیک برنجی بودم با دهن پر نگاهمو به سمت صدا دادم.
اون استاد بود.
هرچی کیک برنجی توی دهنم بود رو جویدم و بلند شدم و رفتم سمت استاد کیم.
_استاد من بابت اینکه دی...
_من الان ددیتم پس استاد بی استاد.
که یهو لب نرمیو روی لبم حس کردم.. چشمامو بستم و همراهی کردم...
.....
ریدوممممممممممم
"ات ویو"
_اما استاد...
_حرف نباشه.. دیر کردی پس باید این زنگو بیرون از کلاس بمونی.
با یه پوزخند بدون هیچ حرفی از کلاس خارج شدم.
رفتم سمت بوفه ی دانشگاه و یه کیک برنجی خریدم.
برگشتم سمت کلاسمون.. خوشبختانه کلاسمون کنار راه پلهس.
روی یکی از پله ها نشستم و کوله پشتی کانورسمو گذاشتم کنارم.
مشغول خوردن کیک برنجی بودم که در کلاسمون باز شد.
همونطور که درحال خوردن کیک برنجی بودم با دهن پر نگاهمو به سمت صدا دادم.
اون استاد بود.
هرچی کیک برنجی توی دهنم بود رو جویدم و بلند شدم و رفتم سمت استاد کیم.
_استاد من بابت اینکه دی...
_من الان ددیتم پس استاد بی استاد.
که یهو لب نرمیو روی لبم حس کردم.. چشمامو بستم و همراهی کردم...
.....
ریدوممممممممممم
۸.۶k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.