وقتی جفتتون مافیا بودین و تو عاشقش شدی(درخواستی)
(روز بعد)
امروز روزی بود که باید دلتو به دریا میزدی
خب تو به داداشت قول داده بودی
اولش اینجوری بودی که حالا زیر قول داداشت بزنی چی میشه
ولی یکم که فکر کردی با خودت گفتی نه،اگه من نگم چان و مینهو میگن پس تصمیم گرفتی واقعا دلمتو به دریا بزنی
داشتی آماده میشدی که برین خونه هیونجین
(چند دقیقه بعد)
اماده شدی و رفتی پایین پیش داداشات که منتظرت بودن
🐰خوشگل شدی
🦋بودم
🐣از خودراضی
🦋(خنده)
🐰خب بیاین بریم
🐣🦋اومدیم
رفتین باهم سوار ماشین شدین مینهو راننده بود هیچوقت برای کارای شخصی با راننده جایی نمیرفتین
تو راه بودین که مینهو گفت
🐰واقعا میخوای بهش اعتراف کنی؟
🦋اره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم کاری که باید انجام بدم رو انجام بدم
🐰اصلا باورم نمیشه ولی خوشحالم که قبول کردی که بهش اعتراف کنی امیدوارم موفق بشی
🦋هوم(لبخند)
رسیدین خونه هیونجین پیاده شدین،فلیکس در زد و چانگبین در رو باز کرد
🐷سلام(لبخند)
🐰🦋🐣سلام چانگبینا
🐷بیاین تو
رفتین تو و به بقیه اعضا هم سلام گفتین هیونجین هم از اشپزخونه اومد و بهش سلام کردین
🐰🐣سلام
با فلیکس و مینهو دست داد و گفت
🥟سلام(لبخند)
🦋سلام
هیونجین با بی احساس ترین چهره بهت نگاه کرد و سرشو تکون داد
انگار یه سطل آب یخ روت خالی کردن پاهات داشت از استرس میلرزید
همه داشتن حرف میزدن و تو داشتی با استرسی که از چشمات معلوم بود پایین رو نگاه میکردی همش داشتی فکر میکردی به اینکه نباید اعتراف کنی یا نه که جیسونگ بهت گفت
🐿️ا.ت چی شده؟ تو خودتی
🦋هیچی نشده(لبخند ضایع)
تمام جرعتتو جمع کردی،نکاهتو به هیونجین دادی و گفتی
🦋هیونجین یه کاری باهات داشتم میشه بریم تو اتاقت؟
🥟چی کارم داری(سرد)؟
🦋بیا بریم بهت میگم،مهمه
🥟باشه(سرد)
هیونجین از روی مبل بلند شد و رفتین تو اتاقش در رو بست و گفت
🥟بله(سرد)؟
🦋..هیونجین چند ماهیه که
🦋…چند ماهیه که
🥟چند ماهیه که چی؟
چشماتو بستی و سریع گفتی
🦋!چند ماهیه فکر میکنم عاشقت شدم
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#وانشات
#فیک
#سناریو
#چندپارتی
#تکپارتی
#فیکشن
امروز روزی بود که باید دلتو به دریا میزدی
خب تو به داداشت قول داده بودی
اولش اینجوری بودی که حالا زیر قول داداشت بزنی چی میشه
ولی یکم که فکر کردی با خودت گفتی نه،اگه من نگم چان و مینهو میگن پس تصمیم گرفتی واقعا دلمتو به دریا بزنی
داشتی آماده میشدی که برین خونه هیونجین
(چند دقیقه بعد)
اماده شدی و رفتی پایین پیش داداشات که منتظرت بودن
🐰خوشگل شدی
🦋بودم
🐣از خودراضی
🦋(خنده)
🐰خب بیاین بریم
🐣🦋اومدیم
رفتین باهم سوار ماشین شدین مینهو راننده بود هیچوقت برای کارای شخصی با راننده جایی نمیرفتین
تو راه بودین که مینهو گفت
🐰واقعا میخوای بهش اعتراف کنی؟
🦋اره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم کاری که باید انجام بدم رو انجام بدم
🐰اصلا باورم نمیشه ولی خوشحالم که قبول کردی که بهش اعتراف کنی امیدوارم موفق بشی
🦋هوم(لبخند)
رسیدین خونه هیونجین پیاده شدین،فلیکس در زد و چانگبین در رو باز کرد
🐷سلام(لبخند)
🐰🦋🐣سلام چانگبینا
🐷بیاین تو
رفتین تو و به بقیه اعضا هم سلام گفتین هیونجین هم از اشپزخونه اومد و بهش سلام کردین
🐰🐣سلام
با فلیکس و مینهو دست داد و گفت
🥟سلام(لبخند)
🦋سلام
هیونجین با بی احساس ترین چهره بهت نگاه کرد و سرشو تکون داد
انگار یه سطل آب یخ روت خالی کردن پاهات داشت از استرس میلرزید
همه داشتن حرف میزدن و تو داشتی با استرسی که از چشمات معلوم بود پایین رو نگاه میکردی همش داشتی فکر میکردی به اینکه نباید اعتراف کنی یا نه که جیسونگ بهت گفت
🐿️ا.ت چی شده؟ تو خودتی
🦋هیچی نشده(لبخند ضایع)
تمام جرعتتو جمع کردی،نکاهتو به هیونجین دادی و گفتی
🦋هیونجین یه کاری باهات داشتم میشه بریم تو اتاقت؟
🥟چی کارم داری(سرد)؟
🦋بیا بریم بهت میگم،مهمه
🥟باشه(سرد)
هیونجین از روی مبل بلند شد و رفتین تو اتاقش در رو بست و گفت
🥟بله(سرد)؟
🦋..هیونجین چند ماهیه که
🦋…چند ماهیه که
🥟چند ماهیه که چی؟
چشماتو بستی و سریع گفتی
🦋!چند ماهیه فکر میکنم عاشقت شدم
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#وانشات
#فیک
#سناریو
#چندپارتی
#تکپارتی
#فیکشن
۱۱.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.