فیک ران part 77
ایزانا: کل روزو با شینیچیرو گشتم ...روزه بعدش کاکوچو رو راضی کردم باهامون بیاد...
کله روزو گشتیم و روزه بعدش تصمیم گرفتیم یه سر به خونه سانو ها بزنیم..
وقتی اونجا رسیدیم برگانم رو چون کونه تاکه میچی نبود...از کونه مایکی جمع میکردم🗿
اونجا نه تنها دو تا بچه ی دیگه خم دیدم بلکه یکی از اونا اما بود همون لحظه اما رو بغل کردم و مایکی و سلیطه بازیاش بهم حجوم اورد
مارو بزور از هم جدا کرد ...
شینیچیرو: و هفته ی بعدش ایزانا رو به فرزندی و به خاسته ی اون هم کاکوچو رو به سرپرستی گرفتیم...
و بعد سه سال کاکوچو و ایزانا باهم رفتن به یه گیم نت نه؟
ایزانا: ارع...و بگو اونجا کی رو دیدیم؟
کاکوچو: مامان این
ایزانا: و بابایه این
ا/ت:😳😐ها؟
ایزانا: و متوجهی یسری دلایل از جمله اینکه مارو ترک کردن شدیم..
کاکوچو: شاید باورت نشه چون ماهم هنوز بعد ۲۰ سال باور نمیکنیم مامان ایزانا اونارو ترک چون قرار بود خیلی ببخشید ولی خاسته هایه شخصیشو بر طرف کنه...
ایزانا: و بابایه شما هم ترکتون کرد چون نیازایه مشابه مامانمو بر طرف کنه...
کاکوچو: ولی قضیه فقط این نبود ...
ایزانا: دو نفرشون تو رویه ما نگا مردن..مامانم بهم گفت که از یه پدر و مادر دیگه هستم و خب...
کاکوچو: اون بابایه ما نیست...
ا/ت: 😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😐😐😐😐😐🗿🗿🗿🗿😵💫😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵💫😵💫😵💫😵💫😵💫🫣🫣
وایسا ینی چی نیست؟
مایکی: ناموصن؟ پس چرا کاکوچو رو برد ا/ترو نبرد؟ اینطوری راحت تر ماله خودم میکردمش...
ایزانا: آخه نکبت هنوز نفهمیدی؟ کاکوچو رسمن داداشمون محسوب میشه و خاهره داداشمون خاهره ما هم میشه...انقد اسکل نباش تو که نمیخای با کسی که خاهرمون محسوب میشه لاس بزنی؟ ها؟
مایکی:🫥😶🌫️😵💫😵💫😵💫😵💫🫤🫤🫤🫤🫤🫤🥺😢😢😢😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶نهههههههههههههههههههههههه نباید اینگونه میشدددددددد
* خب خاک اندازم بردارید پشما و برگانتونو از تو کونه تاکه جان جمع کنید:] راحت باشید
کله روزو گشتیم و روزه بعدش تصمیم گرفتیم یه سر به خونه سانو ها بزنیم..
وقتی اونجا رسیدیم برگانم رو چون کونه تاکه میچی نبود...از کونه مایکی جمع میکردم🗿
اونجا نه تنها دو تا بچه ی دیگه خم دیدم بلکه یکی از اونا اما بود همون لحظه اما رو بغل کردم و مایکی و سلیطه بازیاش بهم حجوم اورد
مارو بزور از هم جدا کرد ...
شینیچیرو: و هفته ی بعدش ایزانا رو به فرزندی و به خاسته ی اون هم کاکوچو رو به سرپرستی گرفتیم...
و بعد سه سال کاکوچو و ایزانا باهم رفتن به یه گیم نت نه؟
ایزانا: ارع...و بگو اونجا کی رو دیدیم؟
کاکوچو: مامان این
ایزانا: و بابایه این
ا/ت:😳😐ها؟
ایزانا: و متوجهی یسری دلایل از جمله اینکه مارو ترک کردن شدیم..
کاکوچو: شاید باورت نشه چون ماهم هنوز بعد ۲۰ سال باور نمیکنیم مامان ایزانا اونارو ترک چون قرار بود خیلی ببخشید ولی خاسته هایه شخصیشو بر طرف کنه...
ایزانا: و بابایه شما هم ترکتون کرد چون نیازایه مشابه مامانمو بر طرف کنه...
کاکوچو: ولی قضیه فقط این نبود ...
ایزانا: دو نفرشون تو رویه ما نگا مردن..مامانم بهم گفت که از یه پدر و مادر دیگه هستم و خب...
کاکوچو: اون بابایه ما نیست...
ا/ت: 😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😐😐😐😐😐🗿🗿🗿🗿😵💫😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵😵💫😵💫😵💫😵💫😵💫🫣🫣
وایسا ینی چی نیست؟
مایکی: ناموصن؟ پس چرا کاکوچو رو برد ا/ترو نبرد؟ اینطوری راحت تر ماله خودم میکردمش...
ایزانا: آخه نکبت هنوز نفهمیدی؟ کاکوچو رسمن داداشمون محسوب میشه و خاهره داداشمون خاهره ما هم میشه...انقد اسکل نباش تو که نمیخای با کسی که خاهرمون محسوب میشه لاس بزنی؟ ها؟
مایکی:🫥😶🌫️😵💫😵💫😵💫😵💫🫤🫤🫤🫤🫤🫤🥺😢😢😢😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶نهههههههههههههههههههههههه نباید اینگونه میشدددددددد
* خب خاک اندازم بردارید پشما و برگانتونو از تو کونه تاکه جان جمع کنید:] راحت باشید
۱۹.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.