(new model) part 13
(new model) part 13
.
.
منم از حرصش به جین اشاره کردم
نامجون فک کرد منظورم اونه اما گفتم
ا.ت: جین آهنگا و صدای تو تو هر لحظه ای که احساس افتضاحی دارم بهم آرامش میده البته اهنگای همتون شاهکاره!
جین انگار از شدت ذوق و خجالت سرخ شده بود بخاطرش خندم گرفت
حدود چند دقیقه ای هممون سکوت کرده بودیم و من مشغول جمع کردن وسایل بودم
تا زمانی که در با ضربه محکم پای کسی باز شد شدت انقد زیاد بود که هر کدوممون از ترس لرزیدیم دقیقا جوری که گوشی جیهوپ از دستش افتاد منم که اتفاقی که نباید می افتاد افتاد برام 🤦🏼♀️ دوربین از دستم افتاد شکست ولی فقط یه قسمتی که قابل تعمیر بود
عین سگ شدم ولی با این تفاوت که قرمز جیگری شدم
با چشای برزخی برگشتم ببینم کیه
خب دوستان امروز یکی میخواد بمیره
همون پتیارست که خب نامجون جون باید بگم دوست دخترت قراره توسط من جر بخوره
دیدم دختره با هشتا شیرموز داره میاد (شاید بپرسید چرا شیر موز حالا بعدا میفهمید) اومد کنار نامجون وایساد گفت
لیلیا: اوپا دلم برات تنگ شده بود برا همتون شیرموز خریدم
برگشتم دیدم همه دارن یه جوری نگاه میکنن انگار استفراغ دیدن ولی خب حق داشتن کاملا شبیه بودن
من دیگه کفری شدم برا همین با یه صدای نسبتا بلند گفتم
ا.ت: ینی واقعا عین خیالت نیست چیکار کردی؟
لیلیا: من؟ هیچی باعث شدم اسباب بازیت بشکنه *خنده رو مخ*
ا.ت: عع*پوزخند*
دوربینمو با قطعات شکستش برداشتم کل وسایلمو جمع کردم گذاشتم تو کیفم کلاهمو گذاشتم رو سرم قدم قدم نزدیکش شدم یه شیرموز برداشتم که گفت
لیلیا: درسته من هشتا شیرموز خریدم ولی هفتاش برای اعضا و یکیش مال خودمه
منم همینجور به پوزخند زدنم ادامه دادم رفتم شیرموز رو دادم دست جونگ کوک و رفتم سمتش گفت
لیلیا: من فکر میکردم فقط عکاسی ولی الان میبینم خدمتکارم که هستی
میفهمیدم همه کفرینبرا اینکه کاراشو حرفاشو جبران کنم روبه روش وایسادم گوشیمو گرفتم اون نمیدونس دارم چیکار میکنم رفتم تو گوگل سرچ کردم بلند ترین صدای جیغ آورد گفت
لیلیا: میشه زود باشی همرو بده به اعضا دیگه*پوزخند*
منم گوشی بردم سمت گوشش صدای جیغو پلی کردم بعد سریع ازش فاصله گرفتم یکدفعه پرید هوا کل شیرموز ریخت سرش
لیلیا: توی هرزه با چه حقی اینکارو کردی
رفتم سمتش تو گوشش گفتم
ا.ت: الان بی حساب شدیم
بعد برگشتم به صورتش که کلا شیرموز بود یه چشمک زدم و گفتم
ا.ت: خب گایز من فقط بخاطر شما شکایت نمیکنم چون دوربینم خیلی خاص بود یکی از دوربینای برتر پاریس ولی این پتیاره شانس آورد میشه تعمیرش کرد پس من دیگه برم خداحافظ همگی
.
.
فلش بک به خونه
رسیدم رفتم کلیدم کردم تو در درو باز کردم خدا وکیلی با چیزی که دیدم چشمام ده هزار تا شد این این این .....
.
.
دوزتان لطفا حمایت کنید خواهشا🍧🍓
.
.
منم از حرصش به جین اشاره کردم
نامجون فک کرد منظورم اونه اما گفتم
ا.ت: جین آهنگا و صدای تو تو هر لحظه ای که احساس افتضاحی دارم بهم آرامش میده البته اهنگای همتون شاهکاره!
جین انگار از شدت ذوق و خجالت سرخ شده بود بخاطرش خندم گرفت
حدود چند دقیقه ای هممون سکوت کرده بودیم و من مشغول جمع کردن وسایل بودم
تا زمانی که در با ضربه محکم پای کسی باز شد شدت انقد زیاد بود که هر کدوممون از ترس لرزیدیم دقیقا جوری که گوشی جیهوپ از دستش افتاد منم که اتفاقی که نباید می افتاد افتاد برام 🤦🏼♀️ دوربین از دستم افتاد شکست ولی فقط یه قسمتی که قابل تعمیر بود
عین سگ شدم ولی با این تفاوت که قرمز جیگری شدم
با چشای برزخی برگشتم ببینم کیه
خب دوستان امروز یکی میخواد بمیره
همون پتیارست که خب نامجون جون باید بگم دوست دخترت قراره توسط من جر بخوره
دیدم دختره با هشتا شیرموز داره میاد (شاید بپرسید چرا شیر موز حالا بعدا میفهمید) اومد کنار نامجون وایساد گفت
لیلیا: اوپا دلم برات تنگ شده بود برا همتون شیرموز خریدم
برگشتم دیدم همه دارن یه جوری نگاه میکنن انگار استفراغ دیدن ولی خب حق داشتن کاملا شبیه بودن
من دیگه کفری شدم برا همین با یه صدای نسبتا بلند گفتم
ا.ت: ینی واقعا عین خیالت نیست چیکار کردی؟
لیلیا: من؟ هیچی باعث شدم اسباب بازیت بشکنه *خنده رو مخ*
ا.ت: عع*پوزخند*
دوربینمو با قطعات شکستش برداشتم کل وسایلمو جمع کردم گذاشتم تو کیفم کلاهمو گذاشتم رو سرم قدم قدم نزدیکش شدم یه شیرموز برداشتم که گفت
لیلیا: درسته من هشتا شیرموز خریدم ولی هفتاش برای اعضا و یکیش مال خودمه
منم همینجور به پوزخند زدنم ادامه دادم رفتم شیرموز رو دادم دست جونگ کوک و رفتم سمتش گفت
لیلیا: من فکر میکردم فقط عکاسی ولی الان میبینم خدمتکارم که هستی
میفهمیدم همه کفرینبرا اینکه کاراشو حرفاشو جبران کنم روبه روش وایسادم گوشیمو گرفتم اون نمیدونس دارم چیکار میکنم رفتم تو گوگل سرچ کردم بلند ترین صدای جیغ آورد گفت
لیلیا: میشه زود باشی همرو بده به اعضا دیگه*پوزخند*
منم گوشی بردم سمت گوشش صدای جیغو پلی کردم بعد سریع ازش فاصله گرفتم یکدفعه پرید هوا کل شیرموز ریخت سرش
لیلیا: توی هرزه با چه حقی اینکارو کردی
رفتم سمتش تو گوشش گفتم
ا.ت: الان بی حساب شدیم
بعد برگشتم به صورتش که کلا شیرموز بود یه چشمک زدم و گفتم
ا.ت: خب گایز من فقط بخاطر شما شکایت نمیکنم چون دوربینم خیلی خاص بود یکی از دوربینای برتر پاریس ولی این پتیاره شانس آورد میشه تعمیرش کرد پس من دیگه برم خداحافظ همگی
.
.
فلش بک به خونه
رسیدم رفتم کلیدم کردم تو در درو باز کردم خدا وکیلی با چیزی که دیدم چشمام ده هزار تا شد این این این .....
.
.
دوزتان لطفا حمایت کنید خواهشا🍧🍓
۴.۲k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.