CHANGBIN.
[part 1]
تنها صدایی که توی سالن تاریک خونه به گوش میخورد صدای تیک تاک عقربه های ساعت بود.
به کمک نور کمی که از پنجره وارد میشد نگاهی به ساعت انداختی... نیم ساعت دیگه هم گذشته بود ، ساعت ۳ بود و اون هنوز خونه نیومده بود
نفستو کلافه بیرون دادی که همین لحظه صدای زدن رمز در و بعد باز شدنش به گوشت خورد.
به در ورودی خیره بودی که جسم پسر بعد از سایهش نمایان شد. داشت سمت اتاق مشترکتون میرفت که با صدات اونو متوجه حضورت کردی
+کجا بودی..
متوقف شد و سمتت برگشت با صدای ضعیفی گفت
-کجا باید باشم؟.. کمپانی ..
+مطمئنی؟.. ببینم توی کمپانی انقدر مست میکنید که از این فاصله میتونم بوی الکل رو تشخیص بدم؟
آره اون مست بود .. از صدای آرومش، حرکاتش موقع راه رفتن و .. مشخص بود
-ا.ت الان وقتش نیست
گفت و دوباره راهشو کشید سمت اتاق که طاقت نیاوردی
+هی اصلا حواست به من هست؟
با صدای تقریبا بلندی گفتی که سمتت چرخید و متقابلا داد زد
-گفتم الان وقتش نیست بس کن!
بغضت گرفته بود، دیگه نمیتونستی حرفاتو بیشتر از این پیش خودت نگه داری بدون، مکث شروع به حرف زدن کردی
+تو بهم گفتی درک کن! گفتی بخاطر شغلت نمیتونی به اندازه کافی برام وقت بذاری. و من .. من درکت کردم چانگبین ، من باهات کنار اومدم!
گوشیتو باز کردی و عکسی از اون و یه آیدل دختر که اخیرا باعث شایعات قرار گذاشتنشون شده بود رو نشونش دادی
+من حتی با اینم کنار اومدم سو چانگبین! حتی با اونهمه پست و شایعه درمورد تو و یکی دیگه کنار اومدم چون به تو بیشتر از خودم اعتماد دارم و مطمئنم که این فقط یه دروغ رسانه ایه ..
نفس عمیقی کشیدی و گفتی
+ولی رفتارت با منی که مثلا دوست دخترتم داره باعث میشه این شایعات منطقی تر به نظر بیان!
بغضت شکسته بود ، اشک میریختی و با صدای بلند کلماتو کنار هم میچیدی
+دیگه بیشتر از این نمیتونم ادامه بدم! منم توی این خونه آدمم .. صبحا انقدر زود میری که حتی نمیبینمت، جواب بیشتر تماسامو نمیدی و الانم اینطوری برمیگردی؟؟
بدون هیچ حرفی بهت زل زده بود .. ادامه دادی
+هی ... انقدر بهت فشار اومده که بهجای حرف زدن با من میری و در حد مرگ مست میکنی؟؟؟
تنها صدایی که توی سالن تاریک خونه به گوش میخورد صدای تیک تاک عقربه های ساعت بود.
به کمک نور کمی که از پنجره وارد میشد نگاهی به ساعت انداختی... نیم ساعت دیگه هم گذشته بود ، ساعت ۳ بود و اون هنوز خونه نیومده بود
نفستو کلافه بیرون دادی که همین لحظه صدای زدن رمز در و بعد باز شدنش به گوشت خورد.
به در ورودی خیره بودی که جسم پسر بعد از سایهش نمایان شد. داشت سمت اتاق مشترکتون میرفت که با صدات اونو متوجه حضورت کردی
+کجا بودی..
متوقف شد و سمتت برگشت با صدای ضعیفی گفت
-کجا باید باشم؟.. کمپانی ..
+مطمئنی؟.. ببینم توی کمپانی انقدر مست میکنید که از این فاصله میتونم بوی الکل رو تشخیص بدم؟
آره اون مست بود .. از صدای آرومش، حرکاتش موقع راه رفتن و .. مشخص بود
-ا.ت الان وقتش نیست
گفت و دوباره راهشو کشید سمت اتاق که طاقت نیاوردی
+هی اصلا حواست به من هست؟
با صدای تقریبا بلندی گفتی که سمتت چرخید و متقابلا داد زد
-گفتم الان وقتش نیست بس کن!
بغضت گرفته بود، دیگه نمیتونستی حرفاتو بیشتر از این پیش خودت نگه داری بدون، مکث شروع به حرف زدن کردی
+تو بهم گفتی درک کن! گفتی بخاطر شغلت نمیتونی به اندازه کافی برام وقت بذاری. و من .. من درکت کردم چانگبین ، من باهات کنار اومدم!
گوشیتو باز کردی و عکسی از اون و یه آیدل دختر که اخیرا باعث شایعات قرار گذاشتنشون شده بود رو نشونش دادی
+من حتی با اینم کنار اومدم سو چانگبین! حتی با اونهمه پست و شایعه درمورد تو و یکی دیگه کنار اومدم چون به تو بیشتر از خودم اعتماد دارم و مطمئنم که این فقط یه دروغ رسانه ایه ..
نفس عمیقی کشیدی و گفتی
+ولی رفتارت با منی که مثلا دوست دخترتم داره باعث میشه این شایعات منطقی تر به نظر بیان!
بغضت شکسته بود ، اشک میریختی و با صدای بلند کلماتو کنار هم میچیدی
+دیگه بیشتر از این نمیتونم ادامه بدم! منم توی این خونه آدمم .. صبحا انقدر زود میری که حتی نمیبینمت، جواب بیشتر تماسامو نمیدی و الانم اینطوری برمیگردی؟؟
بدون هیچ حرفی بهت زل زده بود .. ادامه دادی
+هی ... انقدر بهت فشار اومده که بهجای حرف زدن با من میری و در حد مرگ مست میکنی؟؟؟
۲.۸k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.