رمان ادامه بدم یا نه؟
یه نفر دیگه هم داره این رمان رو می نویسه نمیدونم ادامه بدم یا نه؟
بعدش به خوابگاه رفتم فردا امسال تموم میشد هیچ دلم
نمی خواست به خونه برگردم هاگوارتز جای فوق العاده ای بود اونشب تا صبح به اتفاقاتی که امسال افتاده بود فکر کردم...
صبح بلند شدم و چمدونم رو جمع کردم تا به سمت قطار برم تو راه هواسم به دراکو بود که با تردید بهم خیره شده زیاد اهمیت ندادم ولی وقتی رفتیم تو قطار ازینا پرسیدم
ا/ت:دراکو چیزی شده
دارکو خیلی تو فکر بود انگار صدامو نمی شنید بعد چند دقیقه گفت
دراکو:نه چیزی نشده ...
سال بعد
تو راه رفتن به هاگوارتز بودیم که کراب و گویل همش در حال حرف زدن با دراکو بودن بنظر میرسید دراکو علاقه ای به شنیدن حرفاشون نداشت پس سعی کردم هواسشون پرت کنم و گفتم
ا/ت:خب تعطیلات چطور بود؟
هردو هم زمان شروع به تعریف کردند و با به جرئت میگم مزخرف ترین خاطرات تعطیلاتی بود که شنیده بودم
خب...
بعدش به خوابگاه رفتم فردا امسال تموم میشد هیچ دلم
نمی خواست به خونه برگردم هاگوارتز جای فوق العاده ای بود اونشب تا صبح به اتفاقاتی که امسال افتاده بود فکر کردم...
صبح بلند شدم و چمدونم رو جمع کردم تا به سمت قطار برم تو راه هواسم به دراکو بود که با تردید بهم خیره شده زیاد اهمیت ندادم ولی وقتی رفتیم تو قطار ازینا پرسیدم
ا/ت:دراکو چیزی شده
دارکو خیلی تو فکر بود انگار صدامو نمی شنید بعد چند دقیقه گفت
دراکو:نه چیزی نشده ...
سال بعد
تو راه رفتن به هاگوارتز بودیم که کراب و گویل همش در حال حرف زدن با دراکو بودن بنظر میرسید دراکو علاقه ای به شنیدن حرفاشون نداشت پس سعی کردم هواسشون پرت کنم و گفتم
ا/ت:خب تعطیلات چطور بود؟
هردو هم زمان شروع به تعریف کردند و با به جرئت میگم مزخرف ترین خاطرات تعطیلاتی بود که شنیده بودم
خب...
۷۵۹
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.