همخونه اخموم ( part 14 )

#همخونه_اخموم🌱
#PaRt14
میدونستم دوستای جیمین همینجان چون صداشوت میومد میخاستم بلند شم ک در باز شد و دختر کوچولویی وارد شد
ا/ت:سلام خوشگل خانوم بیا اینجا
یهو شروع کرد ب حیغ کشیدن در عرض دوثانیه همه دم اتاق جمع شدن با تعحب ب دختره نگا میکردم من ک چیزی نگفتم
کوک:میا بابایی چیشده
دختره باجیغ گف
میا:عمو جیمینننن
جیمین:جانم عمو چیشده
میا:خاکتوسرت زن گرفتی ب ما نگفتی (بچه انقدر پرووو😐😐😐)

کوک:عه میا کی اینحور چیزارو بت یاد داده (البته بچه کوکه دیگه😂😂😂)

میا:خاله رزی..عمو جیمینننن (کمبود اسم👍)
جیمین:جااانمم
میا:این کیه اینجا ک اتاق من بود
جیمین:عموجون بهت میگم
من فقد داشتم نگاشون میکردم همه جمع شده بودن دم اتاق
رزی:عه سلام
ا/ت:سلام
ب همه سلام کردم بعد رفتن بیرون
بعد اینکه صورتمو شستم رفتم بیرون با لبخند مسخره ای نشستم رو مبل خب چون خواننده بودن میشناختمشون
میا اومد پیشم نشست
میا:گوشتو بیار یچیزی بت بگم
ا/ت:باشه
اروم سرمو اوردم پایین ک کف
میا:عمو جیمین شوهرته؟!کی پس بچه میارین
بمن گف گوشتو بیار نزدیک ولی بلند گف
ا/ت:عزیزم من هیچ نسبتی با عمو جیمین تو ندارم..این حرفارو کی یادت میده؟!
میا:خاله رزی
کوک:رزیییی
رزی:من چیزی نگفتم بش..راستی اسمت چیه؟

ا/ت: اسمم ا/ت....