ازت متنفرم جئون جونگ کوک ادامه⁴⛓🖤
صبح وقتی چشمام رو باز کردم دیدم جونگکوک داره با موهام بازی میکنه. €صبح بخیر. &صبح بخیر. €میدونستی وقتی میخوابی خیلی خوشگل میشی؟ &یعنی وقتی بیدارم زشتم؟ €من همچین حرفی نزدم. خندیدم و سرم رو گذاشتم رو س... ینش. &میشه یکم دیگه همینجوری بخوابم؟ €بخواب دارلینگ. و بوسه ی ارومی رو موهام زد. یکم بعد که دوباره بیدار شدم دیدم جونگکوک نیست. پاشدم رفتم،دیدم داره توی اشپزخونه غذا درست میکنه. رفتم از پشت بغلش کردم. €بیدار شدی؟ &اوهوم.میگم امروز برمیگردیم عمارت؟ برگشت و دستام و گرفت و صورتشو به صورتم نزدیک کرد. €نظرت چیه امروز دوتایی باهم خوش بگذرونیم؟ &باشه قبوله. €خوبه پس بیا کمکم تا غذا رو اماده کنیم. &باشه. اشپزی با اون لذت بخش بود. &تو از کجا بلدی غذا درست کنی؟ €راستش زیاد چیزی بلد نیستم فقط یکی دو تا غذا بلدم درست کنم.تو که اشپزی بلدی؟! &راستش خیلی وقته اشپزی نکردم برای همین اشپزیم زیاد خوب نیست. €پس باید یاد بگیری وگرنه کی میخواد برای بچه هامون غذا درست کنه؟ با این حرفش انگار یه تیر تو قلبم خورد.من کل عمرم میخواستم از خانواده ی جئون انتقام بگیرم اما حالا عاشق پسرشون شده بودم. من باید چیکار میکردم. €خب دیگه غذا اماده شد بیا بریم بخوریم. لبخند بیجونی زدم. &باشه بریم. رفتیم و غذا خوردیم. تصمیم گرفتم امروز رو از کنارش بودن لذت ببرم. بعد از اینکه ظرفا رو شستیم، رفتیم و رو مبل نشستیم. €میای فیلم ببینیم؟ &باشه. €خب چه ژانری ببینیم؟ &نظرت راجب عاشقانه چیه؟ €عاشقانه؟ &اره،شاید قبلا برات جالب نبوده باشه اما الان خودت عاشقی پس حست نسبت بهش فرق میکنه. €باشه ببینیم. یه فیلم انتخاب کردیم و مشغول دیدن شدیم. سرم رو شونه ی جونگکوک بود و دستم هم تو دستش. فیلم با مرگ دختره تموم شد. همون موقع دیدم جونگکوک داره گریه میکنه. فکر نمیکردم احساسی باشه. با دستمال اشکاش رو پاک کردم. &گریه نکن همش یه فیلم بود. €تو هیچوقت اینجوری ترکم نکن باشه. &قول نمیدم ولی باشه. بعد محکم تو اغوشم گرفت. اغوشش خیلی خوب بود.اما در عین حال دردناک بود. من چطور میتونستم با اون باشم.فردای اون روز فوق العاده ذهنم بدجور درگیر شده بود. از پنجره بیرون رو میدیدم. بارون میبارید و هوا سرد بود. اشک از چشام ریخت. من باید خانواده ی جئون رو نابود میکردم. باید انقام خانوادم رو میگرفتم.باید انتقام اینکه زندگیم نابود شده بود رو میگرفتم. اما الان دیوانه وار عاشق پسرشون شده بودم. میخواستم اقای جئون و بقیشون رو بکشم اما اون موقع جونگکوک ازم متنفر میشد. من باید چیکار میکردم. شاید بهتر بود جونگکوک رو ترک میکردم اینجوری برای خودشم بهتر بود. اما همه اونو ترک کرده بودن و اگه منم اونو ترک میکردم نابود میشد. منم نابود میشدم. نمیتونستم غصه خوردنشو ببینم. همون لحظه جونگکوک اومد و پتو رو انداخت رو شونه هام و یه لیوان هات چاکلت داد بهم. €حالت خوبه دارلینگ؟ &جونگکوکا من باید چیکار کنم؟ €چی رو چیکار کنی؟ نفس عمیقی کشیدم. &جونگکوکا خیلی دوست دارم. €منم دوست دارم ا/ت....
۳۸.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.