فیک جونگ کوک پارت ۱۳ (معشوقه)
جیمین:خب دختر حالا که قرار بود یونگی جلوی من لو بره به جای گونش لبشو میبوسیدی!/خاکک جیمین چی میگه این وسط بدبخت شدم الان فک میکنه من عاشق یونگی ام*-*/یهو دیدم یونگی افتاد دنبال جیمین و هی میگفت وایسا ببینم کجا میری!/جیمین هم با یه لحن شیطونی گفت اگه به بقیه نگفتم!/یونگی:جرئت داری بگو تا جرت بدم!/بعد جیمین وایساد وگفت:ولی اگه تهیونگ بفهمه ناراحت میشه!😔/یونگی:چرا؟!/جیمین آروم تو گوش یونگی یه چیزی گفت یونگی هم با تعجب گفت:واقعا!! بعد جیمین سر تکون داد یهو دیدم سوهیون سریع دوید و اومد سمت من و گفت:ا.ت تو خوبی سونگ هو باهات چیکار داشت؟!/ا.ت:آره من خوبم هیچی نبود!/یهو جیمین و یونگی برگشتن سمتم و داشتن با تعجب بهم نگاه میکردن و گفتن:هیچی نبود؟!!/ا.ت:عههه ساکتتت میگم هیچی نبود بعد گیتار یونگی رو از رو زمین برداشتم و دادمش بهش/ا.ت:خورد شده ببخشید تقصیر من شد!/یونگی:مشکلی نیست درستش میکنم!/ا.ت:به هر حال ممنونم من دیگه باید برم بعد چند ساعت که دانشگاه تموم شده بود خواستم برم خونه که بابام زنگ زد و گفت که باید برم باشگاهی که ثبت نامم کرده!بعد آدرسشو بهم داد و گفت با یه تاکسی برم اونجا منم قبول کردم ولی دوست نداشتم برمای باباااا باشگاه دیگه برا چیههه من حوصله ندارم.یه تاکسی گرفتم و رسیدم.وقتی داخلو دیدم فهمیدم اینجا برلی شنا و فوتبال و والیبال و هندباله! من فک میکردم باشگاه بدن سازیه!بابام بهم گفته بود که برای والیبال ثبت نامم کرده منم بعد از اینکه کارای لازم رو انجام دادم سمت رخت کن دخترا رفتم همه بهم گفتن که باید یونیفرم ورزشی بپوشم ظاهرا خودشون یه لباسای مخصوصی رو بهمون میدن! ولی من همش مخالفت میکردم چون لباسش خیلی سک*سی بود یه شرتک مشکی خیلییی کوتاه با یه پیرهن آستین حلقه ای با یه یقه باز و یه روپوش مشکی منم دلم نمیخواست کسی منو با این لباس ببینه همش مخالفت میکردم همه رفتن و فقط من مونده بودم که یهو یه پسر لاقر و خوشتیپ اومد تو خواستم سکته کنم گفتم:ببخشید آقا ولی اینجا رخت کن دختراس شما نباید اینجا بیاین! اونم گفت:من مربی ورزش شما جانگ هوسوک هستم من و بقیه همگروهی هاتون چند دقیقه اس که منتطر شما هستیم چرا یونیفرم ورزشیتون رو نپوشیدین؟!/ا.ت:امم..ببخشید...میشه من با این لباسه نیام؟!/هوسوک:نه نمیشه سریع لباستو بپوش بیا/ا.ت:چشم/بعد رفت بیرون منم لباسو پوشیدم و با خجالت رفتم پیش بقیه امه هم زل زده بودن بهم*-* وقتی نگاه بقیه دخترا کردم همشون جوراب ساق بلند پوشیده بودن#-#عه عه چرا کسی به من نگفت جوراب ساق بلند هم باید بپوشم؟!*-*خاککک دوباره آبروم رفت لاقل انقد بهم نگاه نکنین*-*سرم پایین بود و داشتم راه میرفتم از پشت خوردم به یه نفر و افتادم زمین اونم با پشت افتاد روم.....
۵.۴k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.