نیش شیرین part7
جونگکوک:
حالا که ا.ت رو دمِ مریضی میدیدم... متوجه شدم که نمیتونم از دستش بدم...
با اینکه دو هفته هم نشده بود که اومده بود، من بیش از حد به اون وابسته شده بودم!
چشمهای ا.ت که بسته شد ترس تمام وجودم رو برداشت!
نه برای اینکه ممکن بود از گذشته سر در نیارم، نه!
میترسیدم که از دستش داده باشم، این حس چیه؟
چه بلایی داره سر من میاد؟
توی این افکار بودم که تهیونگ سریع اومد داخل اتاق و چند تا شمع دور تخت چید.
× کوک... من وقتی وِرد رو خوندم و اشاره کردم تو هم اینو بریز تو دهنش! اوکی؟!
شیشه ای رو بهم داد و بهش با تعجب نگاهی انداختم.
+ چجوری بدم بهش؟ دهنش پر از خونه!
× جوری که انگار داری تنفس دهان به دهان میدی...
+ و د هل... این چه روشیه دیگه؟!
× ببینم تو از کی تا حالا خجالتی شدی؟! رو نجات دادنش تمرکز کن مرد!
+ هوووف باشه باشه ... شروع کن.
تهیونگ شروع به زمزمه کردن کلمات نامفهومی کرد و بعد من هم شیشه رو توی دهنم خالی کردم...
با اشاره ی تهیونگ چشمهام رو بستم و سعی کردم روی نجات دادنش تمرکز کنم.
مایع رو توی دهنش ریختم و ازش جدا شدم...
این بوسه حساب میشد؟! قطعا نه!
تهیونگ دست از کار کشید و رفت بالا سر ا.ت.
× تموم شد!
گفتم:" حالش خوب میشه؟"
حالا که ا.ت رو دمِ مریضی میدیدم... متوجه شدم که نمیتونم از دستش بدم...
با اینکه دو هفته هم نشده بود که اومده بود، من بیش از حد به اون وابسته شده بودم!
چشمهای ا.ت که بسته شد ترس تمام وجودم رو برداشت!
نه برای اینکه ممکن بود از گذشته سر در نیارم، نه!
میترسیدم که از دستش داده باشم، این حس چیه؟
چه بلایی داره سر من میاد؟
توی این افکار بودم که تهیونگ سریع اومد داخل اتاق و چند تا شمع دور تخت چید.
× کوک... من وقتی وِرد رو خوندم و اشاره کردم تو هم اینو بریز تو دهنش! اوکی؟!
شیشه ای رو بهم داد و بهش با تعجب نگاهی انداختم.
+ چجوری بدم بهش؟ دهنش پر از خونه!
× جوری که انگار داری تنفس دهان به دهان میدی...
+ و د هل... این چه روشیه دیگه؟!
× ببینم تو از کی تا حالا خجالتی شدی؟! رو نجات دادنش تمرکز کن مرد!
+ هوووف باشه باشه ... شروع کن.
تهیونگ شروع به زمزمه کردن کلمات نامفهومی کرد و بعد من هم شیشه رو توی دهنم خالی کردم...
با اشاره ی تهیونگ چشمهام رو بستم و سعی کردم روی نجات دادنش تمرکز کنم.
مایع رو توی دهنش ریختم و ازش جدا شدم...
این بوسه حساب میشد؟! قطعا نه!
تهیونگ دست از کار کشید و رفت بالا سر ا.ت.
× تموم شد!
گفتم:" حالش خوب میشه؟"
۳.۷k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.