وقتی باردار بودی و...
وقتی باردار بودی و...
نویسنده : پارک جیون
کاپل :جیمین و هایون
شات ۱
هیچوقت نمیتونی توضیح بدی که
خداحافظی با کسی که دوسش داری
چقدر دردناکه ...
_پارک جیمین
___________________________________
نمیدانم اگر نبودی...
اگر نداشتمت...
اگر لبخند های زیبا و
چشم های مهربانت را نمیدیدم، دنیایم چه شکلی بود!
نمیدانم چی کسی یا چه چیزی برایم میشد امید و انگیزه ؛
جوانه میزد درون وجودم!
فقط میدانم اگر نبودی، زندگی اصلا دوست داشتنی نبود!
قشنگ نبود،
همه چی روشن و رنگی نبود،
خوبه که هستی نور زندگی من:)
..................................................
دختر را ورانداز کرد و آن ته مانده احساساتش را هم خفه کرد !
هایون سرش رو از لای دستانش بیرون آورد و گفت:《ها؟چیه؟》
جیمین:《مگه نگفتم حق نداری گریه کنی ؟هوم؟》
هایون :《فکر نمیکنم به شما ربطی داشته باشه !》
جیمین :《 چرا به من مربوطه ، من همسرتم!》
هایون : 《 پارک جیمین من هیچوقت به این ازدواج تن ندادم !》
[فلش بک به یک سال قبل]
وقتی با دختر مو حنایی برخورد کرد خواست سیلی ای به صورتش بزند اما با دیدن صورت پاک دختر دلش برلی اولین بار لرزید!
با چهره ای که حتی رژی بر لب نداشت و اینقدر زیبا بود...
پارک جیمین بهترین هارو میخواست و هایون بهترین بود؛
اون مرد باید دختر را برای خود میکرد! حتی به اجبار؛
دستان هایون را فشرد؛
دختر با بغض گفت :《 یاع آقای محترم دستم ...آخـــــــــخ》
#وقتیبارداربودیو...
#Park_Jiyoon
نویسنده : پارک جیون
کاپل :جیمین و هایون
شات ۱
هیچوقت نمیتونی توضیح بدی که
خداحافظی با کسی که دوسش داری
چقدر دردناکه ...
_پارک جیمین
___________________________________
نمیدانم اگر نبودی...
اگر نداشتمت...
اگر لبخند های زیبا و
چشم های مهربانت را نمیدیدم، دنیایم چه شکلی بود!
نمیدانم چی کسی یا چه چیزی برایم میشد امید و انگیزه ؛
جوانه میزد درون وجودم!
فقط میدانم اگر نبودی، زندگی اصلا دوست داشتنی نبود!
قشنگ نبود،
همه چی روشن و رنگی نبود،
خوبه که هستی نور زندگی من:)
..................................................
دختر را ورانداز کرد و آن ته مانده احساساتش را هم خفه کرد !
هایون سرش رو از لای دستانش بیرون آورد و گفت:《ها؟چیه؟》
جیمین:《مگه نگفتم حق نداری گریه کنی ؟هوم؟》
هایون :《فکر نمیکنم به شما ربطی داشته باشه !》
جیمین :《 چرا به من مربوطه ، من همسرتم!》
هایون : 《 پارک جیمین من هیچوقت به این ازدواج تن ندادم !》
[فلش بک به یک سال قبل]
وقتی با دختر مو حنایی برخورد کرد خواست سیلی ای به صورتش بزند اما با دیدن صورت پاک دختر دلش برلی اولین بار لرزید!
با چهره ای که حتی رژی بر لب نداشت و اینقدر زیبا بود...
پارک جیمین بهترین هارو میخواست و هایون بهترین بود؛
اون مرد باید دختر را برای خود میکرد! حتی به اجبار؛
دستان هایون را فشرد؛
دختر با بغض گفت :《 یاع آقای محترم دستم ...آخـــــــــخ》
#وقتیبارداربودیو...
#Park_Jiyoon
۲.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.