پارت ۵۰
جیمی شروع کرد به خندیدن انگار چیزی را شرط بندی کرده بود و برده بود ؛ همینکه نگاهش با نگاه نوا تلافی کرد ساکت شد؛ درحالی که سعی میکرد نشون نده داره از فضولی میمیره گفت: ببینم...آره! اون ازت خواسته پیشش بمونی...چیکارت داشت؟
ایان با صدای دورگه ای گفت: اون...اون...
ناگهان جیمی انگار چراغ مغزش روشن شد؛ از جاش جست و دستاش رو جلوی دهنش گرفت و گفت: رفیق....نگو که بهت اعتراف کرد؟...
ایان فقط با خجالت زدگی گفت: منـ....داشت گریه میکرد....بعد....خودش پا پیش گذاشت...من نمیدونستم باید چی کار کنم.
جیمی با سرخوشی سوتی زد و گفت: میدونستم میدونستم میدونستم!...تو ام دوسش داری مگه نه؟
ایان جوابی نداد؛ حرارت صورتش به طرز ناخوشایندی بالا رفت؛ شاید درست بود و حسی به جنی داشت...
نوا کتاب رو بست و بلند شد؛ چشم غره ای به جیمی رفت و گفت: خب که چی؟ مگه به تو اعتراف کرده که انقد خوشحالی؟...
و بعد با بی حوصلگی از در خوابگاه بیرون رفت و درو بست.
جیمی با ناباروری گفت: این چش بود؟ چرا اینجوری کرد؟
ایان گیج شده گفت: نمیدونم...
- دختره خل و چل....
-باهاش بحثت شده؟
-نه بابا دختره گیس بریده! نمیدونم چرا هرموقع اعصابش سرجاش نیست پاچه منو میگیره...
ایان دستی توی موهاش فرو برد؛ و گفت: نمیدونم ...
و بعد سکوت حکم فرما شد...
هیچ انتقادی پذیرفته نیست پس مایلید فحشم بدید📞🫴🏻
ادمین گند زد به
تصوراتتون ....هاهاها
باشه حالا یه نظری بدهید...
ایان با صدای دورگه ای گفت: اون...اون...
ناگهان جیمی انگار چراغ مغزش روشن شد؛ از جاش جست و دستاش رو جلوی دهنش گرفت و گفت: رفیق....نگو که بهت اعتراف کرد؟...
ایان فقط با خجالت زدگی گفت: منـ....داشت گریه میکرد....بعد....خودش پا پیش گذاشت...من نمیدونستم باید چی کار کنم.
جیمی با سرخوشی سوتی زد و گفت: میدونستم میدونستم میدونستم!...تو ام دوسش داری مگه نه؟
ایان جوابی نداد؛ حرارت صورتش به طرز ناخوشایندی بالا رفت؛ شاید درست بود و حسی به جنی داشت...
نوا کتاب رو بست و بلند شد؛ چشم غره ای به جیمی رفت و گفت: خب که چی؟ مگه به تو اعتراف کرده که انقد خوشحالی؟...
و بعد با بی حوصلگی از در خوابگاه بیرون رفت و درو بست.
جیمی با ناباروری گفت: این چش بود؟ چرا اینجوری کرد؟
ایان گیج شده گفت: نمیدونم...
- دختره خل و چل....
-باهاش بحثت شده؟
-نه بابا دختره گیس بریده! نمیدونم چرا هرموقع اعصابش سرجاش نیست پاچه منو میگیره...
ایان دستی توی موهاش فرو برد؛ و گفت: نمیدونم ...
و بعد سکوت حکم فرما شد...
هیچ انتقادی پذیرفته نیست پس مایلید فحشم بدید📞🫴🏻
ادمین گند زد به
تصوراتتون ....هاهاها
باشه حالا یه نظری بدهید...
۹.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.