«آخرین جمله،عمیق ترین خواب آغشته به درد!»
قبل از اینکه از هوش بروم
و با بی رحمی تو را درمیان احساساتت رها کنم
آخرین جمله ام را زمزمه می کنم.
"من خیلی دوست دارم.."
...
"ولی تو نداشتی!!"
"اما این چیزی از علاقم به تو کم نمیکنه." *لبخند*
_______
و با عکسی که از او گرفته بود و شبها و شبها باهاش اشک میریخت به خوابی عمیق فرو رفت
«و درد خیانت بالاخره او را کشت!»
(تورا در میان احساساتت رها کنم،)
(در میان نفرتی که ازم داشتی!!)
و با بی رحمی تو را درمیان احساساتت رها کنم
آخرین جمله ام را زمزمه می کنم.
"من خیلی دوست دارم.."
...
"ولی تو نداشتی!!"
"اما این چیزی از علاقم به تو کم نمیکنه." *لبخند*
_______
و با عکسی که از او گرفته بود و شبها و شبها باهاش اشک میریخت به خوابی عمیق فرو رفت
«و درد خیانت بالاخره او را کشت!»
(تورا در میان احساساتت رها کنم،)
(در میان نفرتی که ازم داشتی!!)
۶.۹k
۲۷ تیر ۱۴۰۳