𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻♾
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁶⁷
[هایون ویو]
پسرا وسایل رو به یکی از اتاق های نامجون بردن ...
با اینکه کار تو استادیو کنسل شد ولی یونگی هنوزم بهمون کمک میکنه ...
ایده نامجون و جین در باره شناسایی نشدن تغییر لباسه ...
وقتی وارد خونه میشیم یه لباس و وقتی از خونه خارج میشیم یه لباس دیگه ...
همگی دور هم جمع شدیم و ته داستان جذابشو شروع کرد ...
[فلش بک به چهارصدوپونزده سال قبل]
صبح با درد شدیدی در ناحیه قفسه سینم بیدار شدم ...
چشم هام رو باز کردم و با جسم کوچک و چهره کیوت هایون مواجه شدم ...
سرش روی دستم بود و سفت بغلم کرده بود ...
به آرامی جوری که بیدار نشود کمی تکان خوردم و چهره معصوم اما غرق در خوابش رو نگاه می کردم ...
_راوی_
دخترک به آرامی پلک هایش را از هم فاصله داد و با لبخند شیرین عشقش مواجه شد ...
با تعجب بلند میشه دستی به سینه مردش میکشه و میگه :یاع جونگکوکا بالاخره بهوش اومدیی؟
.........................................
دوباره با اون دستات منو نوازشم کن
دل من خونه بیا مست و خرابشم کن
بیا منو بساز دوباره
من با تو خوشم چون
دوباره با اومدنت همه جارو روشن کن
یه چیزی میگم بت شاید نکنی باورش
ولی مست چشات بودم من تا همین آخرش
یه چیزی بگم بخندی
یه چیزی میگم تو یه چی دیگه میفهمی
نمیگم بی رحمی
ولی فاز ورداشتی بی تردید
هرکی هم جز من از تو این رفتارارو میدید میترسید
منم بی تقصیر
توهم رفتارات نبود بی تاثیر...:)
_نوآزشدُ
.........................................
جونگکوک هایون را در آغوش گرفت و گفت :هایون جانم متاسفم اما ...
هایون :قضیه جیمین و سویا رو میدونم !
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻♾
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁶⁷
[هایون ویو]
پسرا وسایل رو به یکی از اتاق های نامجون بردن ...
با اینکه کار تو استادیو کنسل شد ولی یونگی هنوزم بهمون کمک میکنه ...
ایده نامجون و جین در باره شناسایی نشدن تغییر لباسه ...
وقتی وارد خونه میشیم یه لباس و وقتی از خونه خارج میشیم یه لباس دیگه ...
همگی دور هم جمع شدیم و ته داستان جذابشو شروع کرد ...
[فلش بک به چهارصدوپونزده سال قبل]
صبح با درد شدیدی در ناحیه قفسه سینم بیدار شدم ...
چشم هام رو باز کردم و با جسم کوچک و چهره کیوت هایون مواجه شدم ...
سرش روی دستم بود و سفت بغلم کرده بود ...
به آرامی جوری که بیدار نشود کمی تکان خوردم و چهره معصوم اما غرق در خوابش رو نگاه می کردم ...
_راوی_
دخترک به آرامی پلک هایش را از هم فاصله داد و با لبخند شیرین عشقش مواجه شد ...
با تعجب بلند میشه دستی به سینه مردش میکشه و میگه :یاع جونگکوکا بالاخره بهوش اومدیی؟
.........................................
دوباره با اون دستات منو نوازشم کن
دل من خونه بیا مست و خرابشم کن
بیا منو بساز دوباره
من با تو خوشم چون
دوباره با اومدنت همه جارو روشن کن
یه چیزی میگم بت شاید نکنی باورش
ولی مست چشات بودم من تا همین آخرش
یه چیزی بگم بخندی
یه چیزی میگم تو یه چی دیگه میفهمی
نمیگم بی رحمی
ولی فاز ورداشتی بی تردید
هرکی هم جز من از تو این رفتارارو میدید میترسید
منم بی تقصیر
توهم رفتارات نبود بی تاثیر...:)
_نوآزشدُ
.........................................
جونگکوک هایون را در آغوش گرفت و گفت :هایون جانم متاسفم اما ...
هایون :قضیه جیمین و سویا رو میدونم !
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
۲.۰k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.