رمان:تو که میترسیدی از تاریکی🖤💔 پارت⑧①
ممد:راست میگی
پانیذ:اره بخواب فردا میرم پیش پلیس
ممد:اوکی
فردا صب:
ممد:رفتم پایین دیدم
بچه ها همشون لباس مشکی پوشیدن
و دارن گریه میکنن
ممد:چ..یشده
پانیذ:ممد ارس..لان
ممد:ارسلان چی بلای سرش اومده
مهدیس:جسد ارسلان و دیانارو پیدا کردن
ممد:چیییی
تشنج کرد
پانیذ:ممدددددددد
مهدیس:ممممد داداش
محراب:ممد بلندشو
روش اب ریختم
ممد:بلند شدم
دیاناااااااا
دلوین کجاست
پانیذ:دلوین رو داخل اون خونه پیدا کردن
ماهم اوردیمش اینجا تو اتاق خوابیده
ممد:میخوام برم پیشش
پانیذ:منم میام
رفتیم بالا
ممد:دلوین دایی قربونت برم بابات خیلی مهربون بود
مامانت خیلی عزیز بود تو باید جای مامانتو پر کنی
من بدون مامانت سکته میکنم
پانیذ:اروم باش
ممد:اوکی ارومم
پانیذ:اره بخواب فردا میرم پیش پلیس
ممد:اوکی
فردا صب:
ممد:رفتم پایین دیدم
بچه ها همشون لباس مشکی پوشیدن
و دارن گریه میکنن
ممد:چ..یشده
پانیذ:ممد ارس..لان
ممد:ارسلان چی بلای سرش اومده
مهدیس:جسد ارسلان و دیانارو پیدا کردن
ممد:چیییی
تشنج کرد
پانیذ:ممدددددددد
مهدیس:ممممد داداش
محراب:ممد بلندشو
روش اب ریختم
ممد:بلند شدم
دیاناااااااا
دلوین کجاست
پانیذ:دلوین رو داخل اون خونه پیدا کردن
ماهم اوردیمش اینجا تو اتاق خوابیده
ممد:میخوام برم پیشش
پانیذ:منم میام
رفتیم بالا
ممد:دلوین دایی قربونت برم بابات خیلی مهربون بود
مامانت خیلی عزیز بود تو باید جای مامانتو پر کنی
من بدون مامانت سکته میکنم
پانیذ:اروم باش
ممد:اوکی ارومم
۱.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.