کوک من p31
ات ویو
صبح بلند شدم و دیدم کوک بغلم خوابیده خیلی کیوت بود شبیه یه بچه خرگوش شده بود ، نه به این دیشبش نه به الان ، برای همین به بوسه ی ریز زدم به ل.باش ، و خواستم برم ، تا یه قدم برداشتم یهو کوک دستمو گرفت و بهم گفت
کوک: کجا:(با حالت خواب الود)
ات: میرم صبحانه آماده کنم
کوک: باشه ، من خوابم میاد تا یه ۱۰ دقیقه دیگه میام
ات: باشه
رفتم بیرون و دیدم میا و وی زود تر صبحانه آماده کردن و در حال خوردن هستن
ات: بدون ما میخوریم
میا: میخواستی زود تر بیدار شدی(یکم مسته)
ات: شما دو تا هنوز مستین؟
میا و وی: فکر کنم
ات بیکار نبود پس قبل اینکه صبحانه بخوره رفت و سوپ بویون درست بکنه
ات ویو
یکم گوشت گاو و سبزیجات از تو یخچال و داشتم و رفتم تا درست کنم
۵ دقیقه بعد
ات: سوپ امادس
میا: ولی ما صبحانه خوردیم و یکم برا تو و کوک جا گذاشتیم
ات: اشکال نداره
ات دو تا کاسه از سوپ رو میاره و میزاره سر میز و میگه
ات: اینو بخورین من هم کوک که اومد میخورم
میا: باشه
وی: مرسی
بعد از اینکه وی و میا سوپ رو خوردن کوک میاد پایین و میگه
کوک: صبح بخیر
ات و میا و وی : صبح بخیر
کوک: چی درست کردین
وی: ات سوپ بویون درست کرده بیا بخور
کوک: باشه ، مرسی
کوک میشینه سر میز و شروع میکنه به خوردن
میا: ات تو هم که نخوردی و گفتی همراه کوک میخوری؟
ات: میدونم
ات میره و یدونه دیگه کاسه پر از سوپ میکنه و میاد سر میز میشینه و با کوک شروع میکنه به خوردن،تا اینکه کوک میگه
کوک: وی
وی: بله
کوک: دیشب با میا کاری کردین؟
وی و میا به هم نگاه میکنن و میخندن
وی: مگه شما ها کاری کردین ؟
کوک: اره
ات سوپ میپره تو گلوش و میگه
ات: کوک چی میگی(به خجالت و سرفه)
کوک: دروغ میگم؟، منو تو دیشب همو ب................
ات: هیسسسسسسسسسسسس
کوک: اوکی
وی: راستشو بگین کلکا چیکار کردین؟
ات: هیچی
وی: باشه من که باور کردم....(خنده ی ریز)
ات: میخوای باور کن میخوای نکن
وی:باشه
میا: بسه دیگه
............
ادامه دارد 🌈🌹
صبح بلند شدم و دیدم کوک بغلم خوابیده خیلی کیوت بود شبیه یه بچه خرگوش شده بود ، نه به این دیشبش نه به الان ، برای همین به بوسه ی ریز زدم به ل.باش ، و خواستم برم ، تا یه قدم برداشتم یهو کوک دستمو گرفت و بهم گفت
کوک: کجا:(با حالت خواب الود)
ات: میرم صبحانه آماده کنم
کوک: باشه ، من خوابم میاد تا یه ۱۰ دقیقه دیگه میام
ات: باشه
رفتم بیرون و دیدم میا و وی زود تر صبحانه آماده کردن و در حال خوردن هستن
ات: بدون ما میخوریم
میا: میخواستی زود تر بیدار شدی(یکم مسته)
ات: شما دو تا هنوز مستین؟
میا و وی: فکر کنم
ات بیکار نبود پس قبل اینکه صبحانه بخوره رفت و سوپ بویون درست بکنه
ات ویو
یکم گوشت گاو و سبزیجات از تو یخچال و داشتم و رفتم تا درست کنم
۵ دقیقه بعد
ات: سوپ امادس
میا: ولی ما صبحانه خوردیم و یکم برا تو و کوک جا گذاشتیم
ات: اشکال نداره
ات دو تا کاسه از سوپ رو میاره و میزاره سر میز و میگه
ات: اینو بخورین من هم کوک که اومد میخورم
میا: باشه
وی: مرسی
بعد از اینکه وی و میا سوپ رو خوردن کوک میاد پایین و میگه
کوک: صبح بخیر
ات و میا و وی : صبح بخیر
کوک: چی درست کردین
وی: ات سوپ بویون درست کرده بیا بخور
کوک: باشه ، مرسی
کوک میشینه سر میز و شروع میکنه به خوردن
میا: ات تو هم که نخوردی و گفتی همراه کوک میخوری؟
ات: میدونم
ات میره و یدونه دیگه کاسه پر از سوپ میکنه و میاد سر میز میشینه و با کوک شروع میکنه به خوردن،تا اینکه کوک میگه
کوک: وی
وی: بله
کوک: دیشب با میا کاری کردین؟
وی و میا به هم نگاه میکنن و میخندن
وی: مگه شما ها کاری کردین ؟
کوک: اره
ات سوپ میپره تو گلوش و میگه
ات: کوک چی میگی(به خجالت و سرفه)
کوک: دروغ میگم؟، منو تو دیشب همو ب................
ات: هیسسسسسسسسسسسس
کوک: اوکی
وی: راستشو بگین کلکا چیکار کردین؟
ات: هیچی
وی: باشه من که باور کردم....(خنده ی ریز)
ات: میخوای باور کن میخوای نکن
وی:باشه
میا: بسه دیگه
............
ادامه دارد 🌈🌹
۳.۰k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.