(عشق در مدرسه) پارت ۵
از زبان تهیونگ
بابا این دیگه کیه چقدر کرم میریزه وای از اینکه پاش وایساد و از این مرتیکه نترسید خوشم اومد زود تر ازهمه رفت بیرون و استاد با یه اخم غلیظ بهش نگاه کرد انگار میخواست مث من خفش کنه با بچه ها رفتیم بیرون پیش دوستاش بود و داشت به همون مرتیکه فوش میداد اون پسره که دنبالش بودم و میخواستم گروگان بگیرمش هم پیششون بود انگار جدیدا یه نفر دیگه هم به اکیپشون اضافه شده خیلی هم خوب این دختره ات هم بدن خوبی داره خوشگله زیر خواب خوبی میشه اینم همراه پسره میدزدم و بعد بهش تجاوز میکنم تا یاد بگیره دیگه با من در نیفته دختره عوضی اشغال میخواستم خودمو بهش نزدیک کنم تا کارم راحت تر بشه با بچه ها رفتیم پیششون
_دوباره سر کله تو پیدا شد
+ولی خوشم اومد ازت خوب جوابشو دادی مرتیکه عوضی رو
_(پوزخند)
+خب لیدی ها نظرتون چیه یه قهوه بخوریم باهم
_هوم بریم خوبه
با هم دیگه رفتیم سمت کافه مدرسه و هممون قهوه گرفتیم و خوردیم
پرش زمانی به بعد از مدرسه
از زبان ات
بابا اومده بود دنبالم دوباره اون خیلی رو من حساسه و اجازه نمیده من تنها برم مدرسه برای همین خودش میاد دنبالم با وجود اون همه نگهبان و راننده که داره
سوار ماشین شدم
_سلام بابا جونم (لپشو بوس کرد)
&سلام به دختر قشنگم خب روز اول دانشگاه چطور بود
_خوب بود بد نبود
&ببین ات دیگه دوباره یه کاری نکنی که اخراج شی باشه عزیزم
_نه بابا نگران نباش من از این به بعد تصمیم گرفتم درس بخونم خیالت راحت
&من که باور نمیکنم
_خیلی خب میبینیم
&میبینیم
راه افتاد و رفتیم به سمت عمارت
تو راه که میرفتیم گفت
&راستی ات امشب یه مهمونی داریم خودتو اماده کن آدمای مهمی هستن
_باشه بابا
رسیدیم عمارت پیاده شدیم و رفتیم داخل مامانم اومد سمتم و رفتم و بغلش کردم
(علامت مامان ات~)
_سلام مامان
~سلام عزیزم دانشگاه چطور بود
_خوب بود
~خیلی هم عالی خوبه که خوشت اومده
_اوهوم راستی مامان خیلی گشنمه غذا چیه
~بدو برو لباساتو عوض کن حالا یه چیزی هست دخترم از مدرسه اومده خسته براش غذا درست کردم (خنده)
_الان سریع میام برم لباسمو عوض کنم
رفتم بالا تو اتاقم لباسمو عوض کردم ارایشمو هم پاک کردم و رفتم پایین و سر میز نشستم بابا مامانم هم اومدن و با هم غذا خوردیم......
بابا این دیگه کیه چقدر کرم میریزه وای از اینکه پاش وایساد و از این مرتیکه نترسید خوشم اومد زود تر ازهمه رفت بیرون و استاد با یه اخم غلیظ بهش نگاه کرد انگار میخواست مث من خفش کنه با بچه ها رفتیم بیرون پیش دوستاش بود و داشت به همون مرتیکه فوش میداد اون پسره که دنبالش بودم و میخواستم گروگان بگیرمش هم پیششون بود انگار جدیدا یه نفر دیگه هم به اکیپشون اضافه شده خیلی هم خوب این دختره ات هم بدن خوبی داره خوشگله زیر خواب خوبی میشه اینم همراه پسره میدزدم و بعد بهش تجاوز میکنم تا یاد بگیره دیگه با من در نیفته دختره عوضی اشغال میخواستم خودمو بهش نزدیک کنم تا کارم راحت تر بشه با بچه ها رفتیم پیششون
_دوباره سر کله تو پیدا شد
+ولی خوشم اومد ازت خوب جوابشو دادی مرتیکه عوضی رو
_(پوزخند)
+خب لیدی ها نظرتون چیه یه قهوه بخوریم باهم
_هوم بریم خوبه
با هم دیگه رفتیم سمت کافه مدرسه و هممون قهوه گرفتیم و خوردیم
پرش زمانی به بعد از مدرسه
از زبان ات
بابا اومده بود دنبالم دوباره اون خیلی رو من حساسه و اجازه نمیده من تنها برم مدرسه برای همین خودش میاد دنبالم با وجود اون همه نگهبان و راننده که داره
سوار ماشین شدم
_سلام بابا جونم (لپشو بوس کرد)
&سلام به دختر قشنگم خب روز اول دانشگاه چطور بود
_خوب بود بد نبود
&ببین ات دیگه دوباره یه کاری نکنی که اخراج شی باشه عزیزم
_نه بابا نگران نباش من از این به بعد تصمیم گرفتم درس بخونم خیالت راحت
&من که باور نمیکنم
_خیلی خب میبینیم
&میبینیم
راه افتاد و رفتیم به سمت عمارت
تو راه که میرفتیم گفت
&راستی ات امشب یه مهمونی داریم خودتو اماده کن آدمای مهمی هستن
_باشه بابا
رسیدیم عمارت پیاده شدیم و رفتیم داخل مامانم اومد سمتم و رفتم و بغلش کردم
(علامت مامان ات~)
_سلام مامان
~سلام عزیزم دانشگاه چطور بود
_خوب بود
~خیلی هم عالی خوبه که خوشت اومده
_اوهوم راستی مامان خیلی گشنمه غذا چیه
~بدو برو لباساتو عوض کن حالا یه چیزی هست دخترم از مدرسه اومده خسته براش غذا درست کردم (خنده)
_الان سریع میام برم لباسمو عوض کنم
رفتم بالا تو اتاقم لباسمو عوض کردم ارایشمو هم پاک کردم و رفتم پایین و سر میز نشستم بابا مامانم هم اومدن و با هم غذا خوردیم......
۵۱.۷k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.