دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۲۸🔗⛓️
سعی کردم دردم رو فراموش کنم بدو بدو به سمت ماشین برم بشینم رفتم در ماشین رو باز کنم که یکی از اون پسرا جلومو گرفت و گفت(=)= کجا خوشگله سعی کردم خودمو محکم نگه دارم یوری: به تو گ.ه خوریش نیومده جالا بکش کنار =اووو چه خشن اشاره کرد به اونیکی پسرا اونهم بلند شدن اومدن سمت من اخم کردم گفتم یوری: گفتم بکش کنار =آخه کوچولو میخواست لپمو بکشه که یکی دستشو گرفت کوک: بهش دست نزن (عصبی) یهو
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
رفته بودم برای یوری ی گردن بند بگیرم ی گردن بند که قلبی شکل که توش مروارید مشکی رنگ بود (اسلاید بعد) گرفتم بهش میاد رفتم سمت ماشین که دیدم ی چندتا پسره م..ست مزاحمه یوری شدن و نمیزارن بره تو ماشین خونم به جوش اومد دیدم پسره میخواد لپه یوری رو بکشه رفتم دستشو گرفتم بهش گفتم کوک: بهش دست نزن (عصبی) گرفتم انقدر زدمش که اون یکی ها با ترس اینجارو ترک کردن حتی خود پسره به رفتنش زل زده بودم نفس نفس میزدم که یکی از پشت بغلم کرد یوری بود برگشتم بهش نگاه کردم بعد محکم بغلش کردم کوک: وقتی میبینی چندتا پسر چه م..ست باشن چه نه تو تاریکی ی جا نشستن بجای اینکه بری سمتشون ازشون دور شو فهمیدی یا نه (با اخم و جدی) یوری چیزی نمیگفت فقط تو بغلم نفس میکشید بهش گفتم کوک: یوری واست ی چیزی دارم با هیجان از بغلم در اومد بهم زل زد منم جعبه گردن بندو از تو جیبم درآوردم دادم بهش وقتی باز کرد با چشمایی که برق میزد بهش نگاه کرد خیلی خوشحال بود یهو محکم لپمو بوس کرد گفت یوری: مرسیییی نمیدونستم چی میگفتم هنوز مبهوت بوسش بودم یوری: واییییییییییی چقدر خوشگلههههه میبینم واسه اولین بار آقا نرفت ی صورتی رنگ بگیره یدونه مشکی که رنگ مورد علاقمه خرید کوک:😊 گردن بند رو ازش گرفتم که براش ببندم موهاشو گرفت بالا واسش بستم واقعا پوست خیلی روشنی داشت و باعث میشد گردن بندبا رنگ مشکی خیلی بهش بیاد و برای یکارایی هم...ارع دیگه خودتون میدونید...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ⭐️✨️
⛓️🔗 پارت ۲۸🔗⛓️
سعی کردم دردم رو فراموش کنم بدو بدو به سمت ماشین برم بشینم رفتم در ماشین رو باز کنم که یکی از اون پسرا جلومو گرفت و گفت(=)= کجا خوشگله سعی کردم خودمو محکم نگه دارم یوری: به تو گ.ه خوریش نیومده جالا بکش کنار =اووو چه خشن اشاره کرد به اونیکی پسرا اونهم بلند شدن اومدن سمت من اخم کردم گفتم یوری: گفتم بکش کنار =آخه کوچولو میخواست لپمو بکشه که یکی دستشو گرفت کوک: بهش دست نزن (عصبی) یهو
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
رفته بودم برای یوری ی گردن بند بگیرم ی گردن بند که قلبی شکل که توش مروارید مشکی رنگ بود (اسلاید بعد) گرفتم بهش میاد رفتم سمت ماشین که دیدم ی چندتا پسره م..ست مزاحمه یوری شدن و نمیزارن بره تو ماشین خونم به جوش اومد دیدم پسره میخواد لپه یوری رو بکشه رفتم دستشو گرفتم بهش گفتم کوک: بهش دست نزن (عصبی) گرفتم انقدر زدمش که اون یکی ها با ترس اینجارو ترک کردن حتی خود پسره به رفتنش زل زده بودم نفس نفس میزدم که یکی از پشت بغلم کرد یوری بود برگشتم بهش نگاه کردم بعد محکم بغلش کردم کوک: وقتی میبینی چندتا پسر چه م..ست باشن چه نه تو تاریکی ی جا نشستن بجای اینکه بری سمتشون ازشون دور شو فهمیدی یا نه (با اخم و جدی) یوری چیزی نمیگفت فقط تو بغلم نفس میکشید بهش گفتم کوک: یوری واست ی چیزی دارم با هیجان از بغلم در اومد بهم زل زد منم جعبه گردن بندو از تو جیبم درآوردم دادم بهش وقتی باز کرد با چشمایی که برق میزد بهش نگاه کرد خیلی خوشحال بود یهو محکم لپمو بوس کرد گفت یوری: مرسیییی نمیدونستم چی میگفتم هنوز مبهوت بوسش بودم یوری: واییییییییییی چقدر خوشگلههههه میبینم واسه اولین بار آقا نرفت ی صورتی رنگ بگیره یدونه مشکی که رنگ مورد علاقمه خرید کوک:😊 گردن بند رو ازش گرفتم که براش ببندم موهاشو گرفت بالا واسش بستم واقعا پوست خیلی روشنی داشت و باعث میشد گردن بندبا رنگ مشکی خیلی بهش بیاد و برای یکارایی هم...ارع دیگه خودتون میدونید...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ⭐️✨️
۱۵.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.