استاد من یک مافیاست part ¹
ویو ی لیسا :
از خواب بیدار شدم امروز امتحان داشتیم ولی من بخاطر کارم نتونستم درس بخونم به جاش تو راه می خونم سریع بلند شدم یونیفورم مدسه رو پوشیدم کیفمو برداشتم داشتم از پله ها پایین میرفتم که یک دفعه صدای داد و بیداد بابام رو شنییدم درو باز کردم و رفتم تو اتاق
ب ب لیسا : بسه خفه شو من این کار رو نمیکنم واسه دخترام خطرناکه
چی برای ما خطرناکه
ب ب لیسا : اه باشه اوکی میکنم
تلفن رو که قطع کرد تازه دید من تو اتاقم
ب ب لیسا: تو کی اومدی؟
لیسا : الان با کی حرف میزدی
ب ب لیسا: رئیس نام
لیسا: چی میگفت
ب ب لیسا : بعد مدرسه بهت میگم ولی فعلا به کسی حرفام رو نگو
لیسا: باشه بابا میبینمت
ویوی ناجون :
بعد از کلی جر و بحث با اقای هیون اماده شدم که برم دانشگاه فردا شب یه ماموریت داشتیم باید سریع میومدم خونه که واسه ماموریت اماده بشم از در رفتم بیرون که گوشیم زنگ خورد شوگا بود
نامجون : الو چی میگی شوگا سریع بگو کار دارم
شوگا: برای چی به اقای هیون گفتی دختراشو بیاره ماموریت
نامجون : دلم خواست
شوگا : اونا دخترن مامویت رو خراب میکنن
نامجون : نه اونا فوقالعادن
شوگا: از کجا میدونی تو هنوز اونارو ندیدی
نامجون : حالا ول کن دارم میرم دانشگاه بعدا صحبت میکنیم خدافظ
شوگا : باشه خدافظ
گوشی رو که قطع کردم سوار ماشین شدم و راه افتادم وارد دانشگاه که شدم یک دفعه............
پارت دوم رو فردا میزارم
از خواب بیدار شدم امروز امتحان داشتیم ولی من بخاطر کارم نتونستم درس بخونم به جاش تو راه می خونم سریع بلند شدم یونیفورم مدسه رو پوشیدم کیفمو برداشتم داشتم از پله ها پایین میرفتم که یک دفعه صدای داد و بیداد بابام رو شنییدم درو باز کردم و رفتم تو اتاق
ب ب لیسا : بسه خفه شو من این کار رو نمیکنم واسه دخترام خطرناکه
چی برای ما خطرناکه
ب ب لیسا : اه باشه اوکی میکنم
تلفن رو که قطع کرد تازه دید من تو اتاقم
ب ب لیسا: تو کی اومدی؟
لیسا : الان با کی حرف میزدی
ب ب لیسا: رئیس نام
لیسا: چی میگفت
ب ب لیسا : بعد مدرسه بهت میگم ولی فعلا به کسی حرفام رو نگو
لیسا: باشه بابا میبینمت
ویوی ناجون :
بعد از کلی جر و بحث با اقای هیون اماده شدم که برم دانشگاه فردا شب یه ماموریت داشتیم باید سریع میومدم خونه که واسه ماموریت اماده بشم از در رفتم بیرون که گوشیم زنگ خورد شوگا بود
نامجون : الو چی میگی شوگا سریع بگو کار دارم
شوگا: برای چی به اقای هیون گفتی دختراشو بیاره ماموریت
نامجون : دلم خواست
شوگا : اونا دخترن مامویت رو خراب میکنن
نامجون : نه اونا فوقالعادن
شوگا: از کجا میدونی تو هنوز اونارو ندیدی
نامجون : حالا ول کن دارم میرم دانشگاه بعدا صحبت میکنیم خدافظ
شوگا : باشه خدافظ
گوشی رو که قطع کردم سوار ماشین شدم و راه افتادم وارد دانشگاه که شدم یک دفعه............
پارت دوم رو فردا میزارم
۳.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.