part 18
وقتی کوک بیدار شد به صورتش نگاه کردم.
بهش نمیخورد دیگه عصبانی باشه!
کوک:چیزی شده
ات:هومم نه ولی دیگه عصبانی...
کوک:نه دیگه عصبانی نیستم و تو هم تنبیه شدی.
ات:درسته
کوک:چهارشنبه مراسم داریم
ات:چ..چی چه مراسمی
کوک:او عروس خانم مراسم عروسی منو تو
ات:چی واقعاااااا
کوک:اوهوم
ات:لباساو اینا
کوک:همچی امادس
چهارشنبه
منتظر کوک توی ارایشگاه بودم
شاید از این ازدواج مطمئن نبودم ولی از دوست داشتن اون صد در صد مطمئن بودم و اون روز روز رسیدن من به تنها عشق زندگیم بود.
پایان😐
بهش نمیخورد دیگه عصبانی باشه!
کوک:چیزی شده
ات:هومم نه ولی دیگه عصبانی...
کوک:نه دیگه عصبانی نیستم و تو هم تنبیه شدی.
ات:درسته
کوک:چهارشنبه مراسم داریم
ات:چ..چی چه مراسمی
کوک:او عروس خانم مراسم عروسی منو تو
ات:چی واقعاااااا
کوک:اوهوم
ات:لباساو اینا
کوک:همچی امادس
چهارشنبه
منتظر کوک توی ارایشگاه بودم
شاید از این ازدواج مطمئن نبودم ولی از دوست داشتن اون صد در صد مطمئن بودم و اون روز روز رسیدن من به تنها عشق زندگیم بود.
پایان😐
۴۶.۹k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.