ویو مینسو
ویو مینسو
از خواب بیدار شدم و دیدم جونگکوک کنارم نیست گفتم شاید رفته شرکت... اما امروز که تعطیله همینجوری که داشتم با خودم فکر میکردم دیدم کوک با یه حوله دورش از حمام اومد بیرون یه جیغ زدم و جلو چشمامو گرفتم...
ویو جونگکوک
امروز قرار بود دوست دوران دانشگاهم بیاد خونمون ما خیلی باهم صمیمی بودیم پس صبح زود رفتم حمام تا اماده بشم مادرم خیلی سومین(همون دوست دانشگاهی جونگکوک) را دوست داشت اما من علاقه ای بهش نداشتم بگذریم از حموم اومدم بیرون که دیدم مینسو رو تخت نشسته معلوم بود داشت به یه چیزی فکر میکرد که بعد از چند بار صدا زدنش به خودش اومد و منو که اونجوری دید جیغی زد که خودم دو متر پریدم اونور تر 😂
کوک: وای مینسووووو چته تا حالا ادم ندیدی
مینسو: این چه سر و وضعیه برو لباستو بپوش
کوک: یعنی چه حالا انگار مثلا تاحالا منو اینجوری ندیدی
مینسو: به هر حال برو بپوش من اینجوری خجالت میکشم
کوک:نه
مینسو: عاح باشه پس من میرم بیرون اقای جئون
جونگکوک: نمیدونم مینسو چرا خجالت میکشید اما منم کرم درونم فعال شده بود پس تا اومد بره سمت در که بره بیرون دستشو گرفتم کشیدم و چسبوندمش به دیوار
ویو مینسو
داشتم میرفتم از اتاق بیرون که کوک دستمو گرفت و کشید سمت خودش و چسبوند به دوار فاصلمون به حدی کم بود که نفساش را میتونم روی صورتم حس کنم
ویو کوک
معلوم بود از خجالت سرخ شده بود
کوک: مینسو چرا از من خجالت میکشی
مینسو: نه م م م.. ن خجالت نمیکشم
کوک: پس که اینطور
مینسو: اره پس میخواستی چیز دیگه ای باشه
کوک:نه (کوک با انگشاش زد به نوک دماغ مینسو و لبشو گذاشت روی لب مینسو و اروم یک مک از لباش گرفتم)
مینسو: یهو کوک بهم نزدیک شد و منو بوسید منم همراهیش کردم اما خیلی کوتاه بود.....
این پارت خیلی زیاد شد پس تا پارت بعد...
از خواب بیدار شدم و دیدم جونگکوک کنارم نیست گفتم شاید رفته شرکت... اما امروز که تعطیله همینجوری که داشتم با خودم فکر میکردم دیدم کوک با یه حوله دورش از حمام اومد بیرون یه جیغ زدم و جلو چشمامو گرفتم...
ویو جونگکوک
امروز قرار بود دوست دوران دانشگاهم بیاد خونمون ما خیلی باهم صمیمی بودیم پس صبح زود رفتم حمام تا اماده بشم مادرم خیلی سومین(همون دوست دانشگاهی جونگکوک) را دوست داشت اما من علاقه ای بهش نداشتم بگذریم از حموم اومدم بیرون که دیدم مینسو رو تخت نشسته معلوم بود داشت به یه چیزی فکر میکرد که بعد از چند بار صدا زدنش به خودش اومد و منو که اونجوری دید جیغی زد که خودم دو متر پریدم اونور تر 😂
کوک: وای مینسووووو چته تا حالا ادم ندیدی
مینسو: این چه سر و وضعیه برو لباستو بپوش
کوک: یعنی چه حالا انگار مثلا تاحالا منو اینجوری ندیدی
مینسو: به هر حال برو بپوش من اینجوری خجالت میکشم
کوک:نه
مینسو: عاح باشه پس من میرم بیرون اقای جئون
جونگکوک: نمیدونم مینسو چرا خجالت میکشید اما منم کرم درونم فعال شده بود پس تا اومد بره سمت در که بره بیرون دستشو گرفتم کشیدم و چسبوندمش به دیوار
ویو مینسو
داشتم میرفتم از اتاق بیرون که کوک دستمو گرفت و کشید سمت خودش و چسبوند به دوار فاصلمون به حدی کم بود که نفساش را میتونم روی صورتم حس کنم
ویو کوک
معلوم بود از خجالت سرخ شده بود
کوک: مینسو چرا از من خجالت میکشی
مینسو: نه م م م.. ن خجالت نمیکشم
کوک: پس که اینطور
مینسو: اره پس میخواستی چیز دیگه ای باشه
کوک:نه (کوک با انگشاش زد به نوک دماغ مینسو و لبشو گذاشت روی لب مینسو و اروم یک مک از لباش گرفتم)
مینسو: یهو کوک بهم نزدیک شد و منو بوسید منم همراهیش کردم اما خیلی کوتاه بود.....
این پارت خیلی زیاد شد پس تا پارت بعد...
۳.۷k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.