سناریو درخواستی (پارت ۲)
سناریو درخواستی (پارت ۲)
ولی باکوگو منو میگیره... ۲ ثانیه به هم نگاه میکنیم و تا میخوام بگم ممنون یهو بوی سوختگی میاد و باکوگو کمکم میکنه سر پا وایسم و بعد خیلی حول میره سمت گاز و خیلی عصبانی گاز رو خاموش میکنه و بعد به گاز چشم غره میره و دستاشو میزاره روی کابینت و پشتشو میکنه به من و سعی میکنه عصبانیتشو قورت بده..
ا/ت بعد چند ثانیه: باکوگو.....
ا/ت: باکوگو..
(جواب نمیده اصلا صدامو نمیشنوه. دیگه دارم عصبی میشم اگه یه بار دیگه صداش کنم جواب نده با مایتابه میزنم تو سرش.)
باکوگوبالاخره جواب میده: ها...
ا/ت تو ذهنش: ها و کوفت...
ا/ت:( اه کشیدن خیلی کوتاه بخاطر«ها» ی باکوگو) هعی.... اشکالی نداره باکوگو می تونیم بریم بیرون غذا بخوریم. خیلی وقته بیرون باهم غذا نخوردیم
باکوگو:.... هنوز عصبیه
ا/ت: خب؟ چطوره!؟
باکوگو: یه نفس عمیق میکشه و میگه: خیل خب..
ا/ت: خب.. پس.. بریم اماده شیم؟
باکوگو: باشه..
باکوگو بلند میشه و میاد جلوم ودستاشو گذاشته تو جیبش، سعی میکنه به چشم هام نگاه نکنه....
دستامو میزارم رو سرش و نوازشش میکنم و بعد یه لبخند قشنگ میزنم میگم: بریم..
ولی باکوگو منو میگیره... ۲ ثانیه به هم نگاه میکنیم و تا میخوام بگم ممنون یهو بوی سوختگی میاد و باکوگو کمکم میکنه سر پا وایسم و بعد خیلی حول میره سمت گاز و خیلی عصبانی گاز رو خاموش میکنه و بعد به گاز چشم غره میره و دستاشو میزاره روی کابینت و پشتشو میکنه به من و سعی میکنه عصبانیتشو قورت بده..
ا/ت بعد چند ثانیه: باکوگو.....
ا/ت: باکوگو..
(جواب نمیده اصلا صدامو نمیشنوه. دیگه دارم عصبی میشم اگه یه بار دیگه صداش کنم جواب نده با مایتابه میزنم تو سرش.)
باکوگوبالاخره جواب میده: ها...
ا/ت تو ذهنش: ها و کوفت...
ا/ت:( اه کشیدن خیلی کوتاه بخاطر«ها» ی باکوگو) هعی.... اشکالی نداره باکوگو می تونیم بریم بیرون غذا بخوریم. خیلی وقته بیرون باهم غذا نخوردیم
باکوگو:.... هنوز عصبیه
ا/ت: خب؟ چطوره!؟
باکوگو: یه نفس عمیق میکشه و میگه: خیل خب..
ا/ت: خب.. پس.. بریم اماده شیم؟
باکوگو: باشه..
باکوگو بلند میشه و میاد جلوم ودستاشو گذاشته تو جیبش، سعی میکنه به چشم هام نگاه نکنه....
دستامو میزارم رو سرش و نوازشش میکنم و بعد یه لبخند قشنگ میزنم میگم: بریم..
۱.۸k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.