مدرسه پر دردسر🌚🤍
مدرسه پر دردسر🌚🤍
ا/ت: بعد مدرسه بدون معطلی رفتم خونه وردی خوندم ک پدر جونگ کوک منو نشناسه حتی فامیلیمم نفهمه مال کیه
خب حالا کوک رو چجوری عاشق خودم کنم اها فهمیدم شمارش رو گرفتم زنگ زدم بهش
الووو کوکککک
کوک: یا بسم الله بله
کوک خونم رو دارم فنا میدم
کوک:خونت کجاست
الان بهم پیام میدم
آدرس خونمم براش فرستادم شروع کردم به هم ریختن خونه میدونم چقدر تمیزه ی سری ظرف الکی کثیف کردم ی غذا آماده یخچال هم گذاشتم سوخت حلهه اومد
کوک: درو ک باز کرد دیدم خونه ترکیده
خونت چرا اینجوریه
خب حوصله تمیز کردن ندارم ببینم تو بلدی غذا درست کنی؟؟؟
کوک: تو تا الان چجوری غذا میخوردی؟؟
میرفتم بیرون
کوک: پس الان چرا نمیری
چون حوصله ندارم پریدم روی مبل کمکم کن غذا درست کنممممم
کوک: قبلش خونه تمیز میکنیم
آخه
کوک: آخه نداره زود باش
بااااش
کوک: شروع کردیم به تمیز کردن خونه واقعا انگار سگ دونی بود کل خونه رو تمیز کردیم شروع کردم به شستن کف سرامیک خونه ک دیدم ا/ت داره میاد سمتم فک کنم نمیدونه خیسه تا خواستم صداش کنم پاش ریز خورد افتاد روی من منم دراز کش شدم روی زمین زل زده بود بهم چشمم خورد به لبش چشم اون همین طور نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم آروم رفتم سمتش اونم انگار دوس داشت ک برقا رف
ا/ت: اااه نشد از روش پاشدم الکی معذرت خواهی کردم گفتم بیا بریم اتاقم چراغ خواب هارو بیاریم خیلی آروم میرفتیم فقط نور کوچیکی از ماه توی خونه بود رفتیم توی اتاقم ک ماه کل اتاقم رو روشن کرده بود اینجا تمیز بود ای خدا
کوک: باورم نمیشد اتاقش خیلی تمیز بود نور ماه خیلی قشنگ زده بود توی اتاقش پنجرهم باز بود موهاش باد میخورد
ای باباااانمیدونم کجاسسسس
کوک:رفتم سمتش ک تا برگشت سمتم خورد بهم منم شونش رو گرفتم چسبوندمش به دیوار باز نور ماهی ک روی صورتش بود من از بچگی اینو دوس داشتم این لعنتی اون لباش هیچ فرقی نکرده
نمیدونم داشت چیکار میکرد ولی میدونم داره عاشقم میشه سرش رو آورد جلو لباش رو از هم باز کرد توی چشماش نگاه کردم خمار بود بدجور منم چشمام رو توی ی حرکت خمار کردم چشمام رو بستم لبام خیس شد خیلی آروم شروع کرد به خوردن لبام فک نمیکردم با ی نقشه کوچیک کارم راه بی افته منم همراهی کردم ولی خیلی آروم بود جدا شد اومد زیر گوشم
کوک: نمیخوام کبود بشه
کوک من من من دوست دارم ترو نمیدونم ولی از بچگیم دوست داشتم
کوک: با حرفی ک زد حس کردم دستگاه فشار قلب بهم وصل شد از ذوق بغلش کردم منم دوستتتتت دارممممممم
ا/ت: با حرفش انقدر خوشحال شدم چون نقشم گرف بود
راستی کوک بیا بشین اینجا
روی تخت نشستیم کوکی باید بریم با پدرت منو آشنا کنی
کوک:نه نمیخوام
پارت چهاردهم🤍🪐
ا/ت: بعد مدرسه بدون معطلی رفتم خونه وردی خوندم ک پدر جونگ کوک منو نشناسه حتی فامیلیمم نفهمه مال کیه
خب حالا کوک رو چجوری عاشق خودم کنم اها فهمیدم شمارش رو گرفتم زنگ زدم بهش
الووو کوکککک
کوک: یا بسم الله بله
کوک خونم رو دارم فنا میدم
کوک:خونت کجاست
الان بهم پیام میدم
آدرس خونمم براش فرستادم شروع کردم به هم ریختن خونه میدونم چقدر تمیزه ی سری ظرف الکی کثیف کردم ی غذا آماده یخچال هم گذاشتم سوخت حلهه اومد
کوک: درو ک باز کرد دیدم خونه ترکیده
خونت چرا اینجوریه
خب حوصله تمیز کردن ندارم ببینم تو بلدی غذا درست کنی؟؟؟
کوک: تو تا الان چجوری غذا میخوردی؟؟
میرفتم بیرون
کوک: پس الان چرا نمیری
چون حوصله ندارم پریدم روی مبل کمکم کن غذا درست کنممممم
کوک: قبلش خونه تمیز میکنیم
آخه
کوک: آخه نداره زود باش
بااااش
کوک: شروع کردیم به تمیز کردن خونه واقعا انگار سگ دونی بود کل خونه رو تمیز کردیم شروع کردم به شستن کف سرامیک خونه ک دیدم ا/ت داره میاد سمتم فک کنم نمیدونه خیسه تا خواستم صداش کنم پاش ریز خورد افتاد روی من منم دراز کش شدم روی زمین زل زده بود بهم چشمم خورد به لبش چشم اون همین طور نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم آروم رفتم سمتش اونم انگار دوس داشت ک برقا رف
ا/ت: اااه نشد از روش پاشدم الکی معذرت خواهی کردم گفتم بیا بریم اتاقم چراغ خواب هارو بیاریم خیلی آروم میرفتیم فقط نور کوچیکی از ماه توی خونه بود رفتیم توی اتاقم ک ماه کل اتاقم رو روشن کرده بود اینجا تمیز بود ای خدا
کوک: باورم نمیشد اتاقش خیلی تمیز بود نور ماه خیلی قشنگ زده بود توی اتاقش پنجرهم باز بود موهاش باد میخورد
ای باباااانمیدونم کجاسسسس
کوک:رفتم سمتش ک تا برگشت سمتم خورد بهم منم شونش رو گرفتم چسبوندمش به دیوار باز نور ماهی ک روی صورتش بود من از بچگی اینو دوس داشتم این لعنتی اون لباش هیچ فرقی نکرده
نمیدونم داشت چیکار میکرد ولی میدونم داره عاشقم میشه سرش رو آورد جلو لباش رو از هم باز کرد توی چشماش نگاه کردم خمار بود بدجور منم چشمام رو توی ی حرکت خمار کردم چشمام رو بستم لبام خیس شد خیلی آروم شروع کرد به خوردن لبام فک نمیکردم با ی نقشه کوچیک کارم راه بی افته منم همراهی کردم ولی خیلی آروم بود جدا شد اومد زیر گوشم
کوک: نمیخوام کبود بشه
کوک من من من دوست دارم ترو نمیدونم ولی از بچگیم دوست داشتم
کوک: با حرفی ک زد حس کردم دستگاه فشار قلب بهم وصل شد از ذوق بغلش کردم منم دوستتتتت دارممممممم
ا/ت: با حرفش انقدر خوشحال شدم چون نقشم گرف بود
راستی کوک بیا بشین اینجا
روی تخت نشستیم کوکی باید بریم با پدرت منو آشنا کنی
کوک:نه نمیخوام
پارت چهاردهم🤍🪐
۱۰.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.