آرامش دریا p²³
آرامش دریا p²³
من و گذاشت روی میز و بلافاصله بعد از برداشتن دستش لبش و گذاشت روی لبمو می*مک*ید.
یعنی داشت تجا**و***ز میکرد؟
وای خدا به دادم برسه...
یونگی کجایییی؟
خدایا من میترسممممم.
چرا دستاش داره میره با سمت دکمه لباسم؟
وای دارم خفه میشم.
و هولش دادم و سریع رفتم توی هال.
لبم داشت خون میومد
قبل ل اینکه بیاد سریع جیغ زدم...
جیمین: الفاااااااااا(جیغ پلاس+)
و دوباره اومد و دستش و گذاشت روی لبای خونیم.
روبین: خفه شووووووو.
و سریع یونگی اومد پایین.
یونگی: ولش کن عوضیییی.
و من و ول کرد و رفت عقب...
از شدت تنگی نفس سرم بیشتر میچرخید و تند نفس نفس میزدم و افتاد روی زمین.
یونگی اومد پیشم و من و چک کرد.
یونگی: حال خوبه جیمینی؟ دورت بگردم من....من و ببخش...هیییین لبت زخم شده...اون عوضی باهات چیکار کرده؟
جیمین: ب...بیا بریم....حالم بده..تروخدا.
به یقش چنگ میزدم و میتونستم تپش قلبش و از روی لباس حس کنم!
اون روی من بی شدت حساسه؟
چرا؟ چرا آخه؟ یعنی انقدر براش ارزش دارم؟
وقتی حرف میزدم صداش میلرزید.
وقتی توی چشاش زل زدم پر از اشک بود. من و بلند کرد و گذاشت روی مبل و رفت به سمت روبین.
یقش و گرفت و با مشت شروع کرد به زدنش و ناسزا میگفت.
یونگی: کثافتتتتتتتت.....به چه حقی به امگای من نزدیک شدیییی؟ هاااااان؟ چرا نمیخوای بفهمیییی؟ جیمین برای منههههه و هیچ کسی حق نداره بهش آسیب برسونه و دست بزنهههههه ....من خودم جیمین و مارک کردممممم (یعنی برای خودش..خود خودش)
دیگه نبینم که سمتش بیایییی.. (فریاد پلاس+)
با حرفاش اطمینان پیدا کردم که واقعا من و دوس داره. سرم گیج میرهههه خیلی هم گیج میرهههه.
شتتت
یونگی از شدت مشت زدن بی حال شد و افتاد
خواستم برم پیشش ولی سرم گیج رفت و چشام سیاهی رفت و...(سیاهی به قول معروف)
^یونگی^
بسه یونگی
زیاد زدیش
یاد رفته که جیمین هم اینجاس؟
اون چه گوهی خورد؟
جیمین من و برداشته و بهش تجا***و***ز کرده؟
به چه جراتی؟
هه....اون نمیدونه که جیمین یکی از منه؟ اون نمیدونه که جیمین همه کس منه؟ من روی جیمین حساسم..نمیزارم...نمیزارم کسی بهش نگاهم کنه..
انقدر مشت زدم به روبین که خسته شدم.
نشستم روی زمین که صدای افتادن چیزی اومد.
سرم و برگردوندم که دیدم جیمین افتاده زمین.
سریع رفتم کنارش.
یونگی: جی...جیمین؟....جیمین؟...چی شد؟ جیمین صدام و میشنوی؟
نکنه اتفاقی براش افتاده؟ قلبش نکنه که درد گرفته؟
نه اون که تپش قلب نداشت.
سریع رفتم بالا و به هزااااار بدبختی لباسامون و پیدا کردم ....سوشرتم و پوشیدم و رفتم پایین و جیمین و براید استایل بغل کردن و بردم توی ماشین و با سرعت زیاد رفتم به مطب نامی.
*نیم ساعت بعد*
با سرعت بالا و ترافیک بعد از نیم ساعت رسیدیم به مطب...
جیمین و برداشتم و بردم توی اتاق نامی...
خود هیونگ از دیدن وضع ما تعجب کرده بود.
نامی: چی شده؟
یونگی: قصش مفصله! فقط جیمینم چش شده؟
^نامی^
درحال چک کردن بعضی از پرونده ها بودم که درم با شتاب باز شد و جیمین که توی بغل یونگی بود اومدن داخل.
نامی: چی شده؟
یونگی: قصش مفصله...جیمینم چش شده؟
نامی: آروم باش....بزارش روی تخت تا چکش کنم.
وضع جیمین و بچه رو چک کردم و گفتم که یه سرم تقویت کننده بیارن و زدم به جیمین.
یونگی: حالا میگی چی شده یا نه!
نامی: اول تو بگو چی شده؟
یونگی نفس عمیقی کشید و سرش و پایین گرفت و برام همه چی و توضیح داد.
نامی: با این حال که چند ساله که دوست صمیمی جیمینم....تو واقعا خیلی احمقی یونگی...خیلی...تو خودت اخلاق روبین و میدونی...همینطور وضعیت جیمین و...بعد برش داشتی بردی پیش روبین؟ آهههه واقعا نمیدونم چی بگم!
یونگی: میدونم هیونگ...واقعا خیلی خیلی از دست خودم ناراحتم...فقط بگو که حالشون خوبه؟
نامی: اووو آره.. گوش کن ببین چی میگم.
جیمین فشار بارداری داره...که باید گفت که این یه چیز طبیعیه و اگر سر درد و سر گیجه داشت این علائم این مورده...توی این مورد فشار خیییلی زیاد بالا و پایین میشه و نباید تنهاش گذاشت تا مبادا اتفاقی نیوفته.
یونگی: خوب ادامش.
نامی: قضیه ی سوزشش رحمم و چمبرک زدن بچه به سمت رحمم باید گفت کهههه....این و توی دوران بارداری سوبین و هم قشنگ یادمه.
چیز خاصی و نگران کننده ای نیست...ولی اگر بچه فشار آوورد اگر جیمین از اون امگاهایی باشه که وابسته عطرت باشه باید بزاری تا رایحتو حس کنه و با نوازش کردن اونجایی که بچه هستش بچه رو تکون بدی.
یونگی: یعنی با نوازش کردن هم این مشکل رفع میشه؟
نامی: آره...خوب..حالا وقتی جیمین سرمش تموم شد میتونی ببریش خونه.
یونگی: مرسی هیونگ.
نامی: خواهش میکنم.
...
من و گذاشت روی میز و بلافاصله بعد از برداشتن دستش لبش و گذاشت روی لبمو می*مک*ید.
یعنی داشت تجا**و***ز میکرد؟
وای خدا به دادم برسه...
یونگی کجایییی؟
خدایا من میترسممممم.
چرا دستاش داره میره با سمت دکمه لباسم؟
وای دارم خفه میشم.
و هولش دادم و سریع رفتم توی هال.
لبم داشت خون میومد
قبل ل اینکه بیاد سریع جیغ زدم...
جیمین: الفاااااااااا(جیغ پلاس+)
و دوباره اومد و دستش و گذاشت روی لبای خونیم.
روبین: خفه شووووووو.
و سریع یونگی اومد پایین.
یونگی: ولش کن عوضیییی.
و من و ول کرد و رفت عقب...
از شدت تنگی نفس سرم بیشتر میچرخید و تند نفس نفس میزدم و افتاد روی زمین.
یونگی اومد پیشم و من و چک کرد.
یونگی: حال خوبه جیمینی؟ دورت بگردم من....من و ببخش...هیییین لبت زخم شده...اون عوضی باهات چیکار کرده؟
جیمین: ب...بیا بریم....حالم بده..تروخدا.
به یقش چنگ میزدم و میتونستم تپش قلبش و از روی لباس حس کنم!
اون روی من بی شدت حساسه؟
چرا؟ چرا آخه؟ یعنی انقدر براش ارزش دارم؟
وقتی حرف میزدم صداش میلرزید.
وقتی توی چشاش زل زدم پر از اشک بود. من و بلند کرد و گذاشت روی مبل و رفت به سمت روبین.
یقش و گرفت و با مشت شروع کرد به زدنش و ناسزا میگفت.
یونگی: کثافتتتتتتتت.....به چه حقی به امگای من نزدیک شدیییی؟ هاااااان؟ چرا نمیخوای بفهمیییی؟ جیمین برای منههههه و هیچ کسی حق نداره بهش آسیب برسونه و دست بزنهههههه ....من خودم جیمین و مارک کردممممم (یعنی برای خودش..خود خودش)
دیگه نبینم که سمتش بیایییی.. (فریاد پلاس+)
با حرفاش اطمینان پیدا کردم که واقعا من و دوس داره. سرم گیج میرهههه خیلی هم گیج میرهههه.
شتتت
یونگی از شدت مشت زدن بی حال شد و افتاد
خواستم برم پیشش ولی سرم گیج رفت و چشام سیاهی رفت و...(سیاهی به قول معروف)
^یونگی^
بسه یونگی
زیاد زدیش
یاد رفته که جیمین هم اینجاس؟
اون چه گوهی خورد؟
جیمین من و برداشته و بهش تجا***و***ز کرده؟
به چه جراتی؟
هه....اون نمیدونه که جیمین یکی از منه؟ اون نمیدونه که جیمین همه کس منه؟ من روی جیمین حساسم..نمیزارم...نمیزارم کسی بهش نگاهم کنه..
انقدر مشت زدم به روبین که خسته شدم.
نشستم روی زمین که صدای افتادن چیزی اومد.
سرم و برگردوندم که دیدم جیمین افتاده زمین.
سریع رفتم کنارش.
یونگی: جی...جیمین؟....جیمین؟...چی شد؟ جیمین صدام و میشنوی؟
نکنه اتفاقی براش افتاده؟ قلبش نکنه که درد گرفته؟
نه اون که تپش قلب نداشت.
سریع رفتم بالا و به هزااااار بدبختی لباسامون و پیدا کردم ....سوشرتم و پوشیدم و رفتم پایین و جیمین و براید استایل بغل کردن و بردم توی ماشین و با سرعت زیاد رفتم به مطب نامی.
*نیم ساعت بعد*
با سرعت بالا و ترافیک بعد از نیم ساعت رسیدیم به مطب...
جیمین و برداشتم و بردم توی اتاق نامی...
خود هیونگ از دیدن وضع ما تعجب کرده بود.
نامی: چی شده؟
یونگی: قصش مفصله! فقط جیمینم چش شده؟
^نامی^
درحال چک کردن بعضی از پرونده ها بودم که درم با شتاب باز شد و جیمین که توی بغل یونگی بود اومدن داخل.
نامی: چی شده؟
یونگی: قصش مفصله...جیمینم چش شده؟
نامی: آروم باش....بزارش روی تخت تا چکش کنم.
وضع جیمین و بچه رو چک کردم و گفتم که یه سرم تقویت کننده بیارن و زدم به جیمین.
یونگی: حالا میگی چی شده یا نه!
نامی: اول تو بگو چی شده؟
یونگی نفس عمیقی کشید و سرش و پایین گرفت و برام همه چی و توضیح داد.
نامی: با این حال که چند ساله که دوست صمیمی جیمینم....تو واقعا خیلی احمقی یونگی...خیلی...تو خودت اخلاق روبین و میدونی...همینطور وضعیت جیمین و...بعد برش داشتی بردی پیش روبین؟ آهههه واقعا نمیدونم چی بگم!
یونگی: میدونم هیونگ...واقعا خیلی خیلی از دست خودم ناراحتم...فقط بگو که حالشون خوبه؟
نامی: اووو آره.. گوش کن ببین چی میگم.
جیمین فشار بارداری داره...که باید گفت که این یه چیز طبیعیه و اگر سر درد و سر گیجه داشت این علائم این مورده...توی این مورد فشار خیییلی زیاد بالا و پایین میشه و نباید تنهاش گذاشت تا مبادا اتفاقی نیوفته.
یونگی: خوب ادامش.
نامی: قضیه ی سوزشش رحمم و چمبرک زدن بچه به سمت رحمم باید گفت کهههه....این و توی دوران بارداری سوبین و هم قشنگ یادمه.
چیز خاصی و نگران کننده ای نیست...ولی اگر بچه فشار آوورد اگر جیمین از اون امگاهایی باشه که وابسته عطرت باشه باید بزاری تا رایحتو حس کنه و با نوازش کردن اونجایی که بچه هستش بچه رو تکون بدی.
یونگی: یعنی با نوازش کردن هم این مشکل رفع میشه؟
نامی: آره...خوب..حالا وقتی جیمین سرمش تموم شد میتونی ببریش خونه.
یونگی: مرسی هیونگ.
نامی: خواهش میکنم.
...
۷.۳k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.