باران خونp23
ویو نامجون
سووار ماشین شدیم ا/ت هوشیاری زیادی نداشت برای همین خودم ماشین رو روندم وبه سمت خونه خودم حرکت کردم تهته هم هانا رو به خونه خودش برد الان موقعی نبود که اونا تنها باشن دشمن هام دنبال نقطه ضعفم هستن من به شدت دارم به این فکر میکنم که چطور ادمی که عاشقش شدم رو نجات بدم
پرش تهته و هانا
تهته:هوشیاریتو بدست اوردی؟
هانا: اره من زیاد نخوردم...کجا میریم؟
تهته: نامجون گفته خونه من
هانا: من چطور بهت اعتماد کنم؟؟
تهته: من ازت خوشم اومده ولی نمیتونم بگم که دوست دارم
هانا: من اخساسی بهت پیدا نکردم ولی به عنوان یه دوست معمولی و ساده میتونم بهت اعتماد کنم
تهته: ممنون بریم?
هانا: بریم
پرش خونه نامجون
...
سووار ماشین شدیم ا/ت هوشیاری زیادی نداشت برای همین خودم ماشین رو روندم وبه سمت خونه خودم حرکت کردم تهته هم هانا رو به خونه خودش برد الان موقعی نبود که اونا تنها باشن دشمن هام دنبال نقطه ضعفم هستن من به شدت دارم به این فکر میکنم که چطور ادمی که عاشقش شدم رو نجات بدم
پرش تهته و هانا
تهته:هوشیاریتو بدست اوردی؟
هانا: اره من زیاد نخوردم...کجا میریم؟
تهته: نامجون گفته خونه من
هانا: من چطور بهت اعتماد کنم؟؟
تهته: من ازت خوشم اومده ولی نمیتونم بگم که دوست دارم
هانا: من اخساسی بهت پیدا نکردم ولی به عنوان یه دوست معمولی و ساده میتونم بهت اعتماد کنم
تهته: ممنون بریم?
هانا: بریم
پرش خونه نامجون
...
۱.۳k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.