خیانت پنهان
#خیانت_پنهان
پارت 3
_دستشو به گردنم گذاشت و سفت گرفت و به بالا میبرد از زمین چند سانتی بالا بردم و حرفاشو با داد بهم گفت .
بعد از تمام شدن حرفاش من با گریه میگفتم اصلأ خیلی بام سرد شدی اتفاقی افتاده!!؟ از وقتی اومدی حتی بغلم نکردی ، آدام حسابم نکردی.......... دیگه حرفی نداشتم و به هق هق افتادم دستشو از گردنم جدا کردو این باعث شد روی زمین بیوفتم قیافش از مرد خشمگین به مرد ناراحت دراومد و اخماشو باز کرد و روی نک پاش نشست و دستشو گذاشت زیر چونم و گفت من باهات سرد شدم اره!؟
و دوباره اخم کرد و منو بلند کرد و نشست روی کاناپه منم گذاشت روی پاش وبا انگشت های ف*اکیش روی پاهام نقش میکشید (لازم به ذکره که لباس ا.ت یک شلوارک لی کوتاه و یک نیمتنه سفیده)
زدم زیر گریه تند دستش را زیر چونم گذاشت و به سمت صورت خودش برد و لب هاشو روی لبام گذاشت و وحشیانه مک میزد که دید من هنوز گریه میکنم لباشو جدا کرد و بلند شد این کارش باعث شد به زمین پرت شم ، راه رفت و جلوی من ایستاد و پرسید
+دلیل گریت چیه هان؟(با عصبانیت)
_چیزی نداشتم جوابشو بدم برای همین سرم رو به پایین گرفتم که مچ دستمو گرفت و به بالا کشید درد شدیدی داشت و دوباره این سوالو ازم پرسید
+گفتم دلیل گریت چیه هان؟ جواب منا بده.(بازم با عصبانیت)
_دید چیزی نمیگم هولم داد که روی کاناپه افتادم و به سمت در حرکت کرد هنگام رفتن گفت
+شب آماده تنبیهت باش بیب ، تنبیه سخت.................
_شب شده بود تهیونگ اومد خونه از قیافش معلوم بود حوصله نداره و خیلی خیلی عصبانیه میدونی از چی میترسیدم از این که عصبانیتش رو سر من خالی کنه همینجوری که نزدیکم میشد کتش را روی تخت انداخت و کمربندش را باز کرد و گفت
+آمادهای بیب ........
مادهای هممم؟
_روی تخت هولم داد و روم خیمه زد و.......
ادامه دارد
پارت 3
_دستشو به گردنم گذاشت و سفت گرفت و به بالا میبرد از زمین چند سانتی بالا بردم و حرفاشو با داد بهم گفت .
بعد از تمام شدن حرفاش من با گریه میگفتم اصلأ خیلی بام سرد شدی اتفاقی افتاده!!؟ از وقتی اومدی حتی بغلم نکردی ، آدام حسابم نکردی.......... دیگه حرفی نداشتم و به هق هق افتادم دستشو از گردنم جدا کردو این باعث شد روی زمین بیوفتم قیافش از مرد خشمگین به مرد ناراحت دراومد و اخماشو باز کرد و روی نک پاش نشست و دستشو گذاشت زیر چونم و گفت من باهات سرد شدم اره!؟
و دوباره اخم کرد و منو بلند کرد و نشست روی کاناپه منم گذاشت روی پاش وبا انگشت های ف*اکیش روی پاهام نقش میکشید (لازم به ذکره که لباس ا.ت یک شلوارک لی کوتاه و یک نیمتنه سفیده)
زدم زیر گریه تند دستش را زیر چونم گذاشت و به سمت صورت خودش برد و لب هاشو روی لبام گذاشت و وحشیانه مک میزد که دید من هنوز گریه میکنم لباشو جدا کرد و بلند شد این کارش باعث شد به زمین پرت شم ، راه رفت و جلوی من ایستاد و پرسید
+دلیل گریت چیه هان؟(با عصبانیت)
_چیزی نداشتم جوابشو بدم برای همین سرم رو به پایین گرفتم که مچ دستمو گرفت و به بالا کشید درد شدیدی داشت و دوباره این سوالو ازم پرسید
+گفتم دلیل گریت چیه هان؟ جواب منا بده.(بازم با عصبانیت)
_دید چیزی نمیگم هولم داد که روی کاناپه افتادم و به سمت در حرکت کرد هنگام رفتن گفت
+شب آماده تنبیهت باش بیب ، تنبیه سخت.................
_شب شده بود تهیونگ اومد خونه از قیافش معلوم بود حوصله نداره و خیلی خیلی عصبانیه میدونی از چی میترسیدم از این که عصبانیتش رو سر من خالی کنه همینجوری که نزدیکم میشد کتش را روی تخت انداخت و کمربندش را باز کرد و گفت
+آمادهای بیب ........
مادهای هممم؟
_روی تخت هولم داد و روم خیمه زد و.......
ادامه دارد
۵.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.