بیبی بوی کوچولوی من پارت:۱۰
ویو یونگیمون:
سهام شرکت بهم ریخته بود شرکت دشمنم سود کرده بود اعصابم بهم ریخته بود رفتم بار انقد مست کرده بودم که هیچی نمیفهمیدم
تا یه دختره اومد و گفت
(÷دختره)
÷ددی بهم حال میدی؟!
_برو حوصلت رو ندارم
نشست رو پام که تحریک شدم
÷لطفا
_هوفف اوکی
ویو جیمین:
رفتم شرکت دیدم منشیش میگه رفته بار به شمت بار حرکت کردم همه جا رو گشتم که دیدم تو ی اتاق صدا میاد رفتم دیدم که انگار واقعیت داشت یونگی داشت بهم خیانت میکرد
+ی...یونگی(بغض سگیی)
ویو یونگی:
تازه به خودم اومده بودم که دیدم جیمین اینجاس
که فهمیدم ریدم(ویو من:یونگی جان با ادب باش
یونگی:تو خفه بنویس من:😐)
بلند شدم رفتم دنبال جیمین
_جیمین صبر کن
+اقای مین یونگی دیگه ما هیچ رابطه ای باهم نداریم
_جیمینااا...لطفا نرو...ببخشید(ناراحت)
+وقتی خیانت کردی باید فکر اینا هم میبودی(اشک و گریه)
_معذرت م...میخوام
+متاسفم
سهام شرکت بهم ریخته بود شرکت دشمنم سود کرده بود اعصابم بهم ریخته بود رفتم بار انقد مست کرده بودم که هیچی نمیفهمیدم
تا یه دختره اومد و گفت
(÷دختره)
÷ددی بهم حال میدی؟!
_برو حوصلت رو ندارم
نشست رو پام که تحریک شدم
÷لطفا
_هوفف اوکی
ویو جیمین:
رفتم شرکت دیدم منشیش میگه رفته بار به شمت بار حرکت کردم همه جا رو گشتم که دیدم تو ی اتاق صدا میاد رفتم دیدم که انگار واقعیت داشت یونگی داشت بهم خیانت میکرد
+ی...یونگی(بغض سگیی)
ویو یونگی:
تازه به خودم اومده بودم که دیدم جیمین اینجاس
که فهمیدم ریدم(ویو من:یونگی جان با ادب باش
یونگی:تو خفه بنویس من:😐)
بلند شدم رفتم دنبال جیمین
_جیمین صبر کن
+اقای مین یونگی دیگه ما هیچ رابطه ای باهم نداریم
_جیمینااا...لطفا نرو...ببخشید(ناراحت)
+وقتی خیانت کردی باید فکر اینا هم میبودی(اشک و گریه)
_معذرت م...میخوام
+متاسفم
۱۴.۰k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.