part6:
part6:
جیمین با قدم هایه بلند و استوار وارد شد و کتش دراورد و رویه صندلی رهبری نشست
تمام باند کنار هم دیگه نشسته بودن و از خوردن قهوه لذت میبردن که با باز شدن دهن رئیسشون اون قهوه تو دهنشون ماسید
جیمین :چطوری انقدر احمق کودن اید؟ که به یه کولی بها دادین ! هااا(داد)
همه اعضا کت شلوار پوش با نگرانی سرشون رو پایین انداخت که با ورود یونگی همه چشم هاشون برق زد
جیمین با اومدن یونگی حالت ریلکس تری گرفت
یونگی :جیمین همونطور که میدونی از مافیایه سطح 5 ازمون دزدی شده
جیمین با حرص نگاهی به یونگی کرد
جیمین :بهم بگو چطوری یه گروه از افراد احمق و بی سر ته تونستن محموله به این بزرگی رو با شکست مواجه بکنه هان؟
یونگی کمی تردید کرد
یونگی :پشتشون برادر ناتنی تونه!
جیمین:کوک.... با بد کسی درگیر شدی لعنتی
و سریعا بلند شد و کت اش رو گرفت
جیمین :اها راستی بدون دستورم هیچ کاری نکنید
همه تایید کردن و جیمین خارج شد....
دانشگاه ملی سئول
ا/ت:کوک گفتم نمیخوام ببینمت برو بیرون وگرنه به پرستار ها میگم
کوک اهمیتی به تهدیدات ا/ت نکرد و خودشو به تخت ا/ت بیشتر نزدیک کرد
کوک: ا/ت میدونم ناراحتی.... ولی من واقعا نمیدونستم... که (دستاشو مشت میکنه و سرشو پایین میندازه) نمیدونستم تو همون معشوقه معروفی ! و از قصد بهت نزدیک نشدم ا/ت
ا/ت با شنیدن حرف های پتو از رویه خودش برداشت و صورت پر اشکش رو به کوک داد
ا/ت:معشوقه معروف؟
کوک:این ... مهم .. نیست ... ا/ت... ما هنوزم رفیقایه همیم نه ؟ (چجوری بهت بگم من هنوزم میتونم عاشقت باشم؟)
ا/ت بلند شد و صورتش رو تمیز کرد
ا/ت:اصلا میدونی اون عو.. ضی اصلا برام مهم نیست امیدوارم زندگیش جهنم شه
کوک نفس عمیقی کشید و سرشو تکون داد
و رفت تا برای ا/ت یکم اسموتی اینا بخره...
جیمین با سردرد دردناکی رویه مبل دراز کشیده بود و سرشو ماساژ میداد
که صدایه پاشنه بلند همجارو گرفت ولی جیمین زیاد دقت نکرد و چشم هاشو بسته نگه داشت
جولی:عزیزم... من امروز یه مریض جدید دارم تو بیمارستان بچه خوابه نزار بیدار شه
جیمین سرشو تکون داد و
جولی رفت که جیمین زیره لب گفت
جیمین:بهتر از اینه که ه... رزگی بکنی!
جیمین با قدم هایه بلند و استوار وارد شد و کتش دراورد و رویه صندلی رهبری نشست
تمام باند کنار هم دیگه نشسته بودن و از خوردن قهوه لذت میبردن که با باز شدن دهن رئیسشون اون قهوه تو دهنشون ماسید
جیمین :چطوری انقدر احمق کودن اید؟ که به یه کولی بها دادین ! هااا(داد)
همه اعضا کت شلوار پوش با نگرانی سرشون رو پایین انداخت که با ورود یونگی همه چشم هاشون برق زد
جیمین با اومدن یونگی حالت ریلکس تری گرفت
یونگی :جیمین همونطور که میدونی از مافیایه سطح 5 ازمون دزدی شده
جیمین با حرص نگاهی به یونگی کرد
جیمین :بهم بگو چطوری یه گروه از افراد احمق و بی سر ته تونستن محموله به این بزرگی رو با شکست مواجه بکنه هان؟
یونگی کمی تردید کرد
یونگی :پشتشون برادر ناتنی تونه!
جیمین:کوک.... با بد کسی درگیر شدی لعنتی
و سریعا بلند شد و کت اش رو گرفت
جیمین :اها راستی بدون دستورم هیچ کاری نکنید
همه تایید کردن و جیمین خارج شد....
دانشگاه ملی سئول
ا/ت:کوک گفتم نمیخوام ببینمت برو بیرون وگرنه به پرستار ها میگم
کوک اهمیتی به تهدیدات ا/ت نکرد و خودشو به تخت ا/ت بیشتر نزدیک کرد
کوک: ا/ت میدونم ناراحتی.... ولی من واقعا نمیدونستم... که (دستاشو مشت میکنه و سرشو پایین میندازه) نمیدونستم تو همون معشوقه معروفی ! و از قصد بهت نزدیک نشدم ا/ت
ا/ت با شنیدن حرف های پتو از رویه خودش برداشت و صورت پر اشکش رو به کوک داد
ا/ت:معشوقه معروف؟
کوک:این ... مهم .. نیست ... ا/ت... ما هنوزم رفیقایه همیم نه ؟ (چجوری بهت بگم من هنوزم میتونم عاشقت باشم؟)
ا/ت بلند شد و صورتش رو تمیز کرد
ا/ت:اصلا میدونی اون عو.. ضی اصلا برام مهم نیست امیدوارم زندگیش جهنم شه
کوک نفس عمیقی کشید و سرشو تکون داد
و رفت تا برای ا/ت یکم اسموتی اینا بخره...
جیمین با سردرد دردناکی رویه مبل دراز کشیده بود و سرشو ماساژ میداد
که صدایه پاشنه بلند همجارو گرفت ولی جیمین زیاد دقت نکرد و چشم هاشو بسته نگه داشت
جولی:عزیزم... من امروز یه مریض جدید دارم تو بیمارستان بچه خوابه نزار بیدار شه
جیمین سرشو تکون داد و
جولی رفت که جیمین زیره لب گفت
جیمین:بهتر از اینه که ه... رزگی بکنی!
۴.۶k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳