عشق مافیایی
عشق مافیایی
P2
با بقیه آشنا شدم که یهو ارباب اومد پایین همه تعظیم کردن و ارباب از در خارج شد
ا.ت:خببب آجوما من چیکار کنم؟
آجوما:تو،برو اتاق ارباب تمیز کن
ا.ت:چشم...رفتم تو اتاقش خیلییییی بزرگ بود شروع کردم به گردگیری و جارو کردم بعد از یکی دو ساعت تموم شد که ارباب از در وارد شد
جونگکوک:تو اینجا چیکار میکنی؟(نسبتا بلند)
ا.ت:ب..بخشید دا..داشتم تمیز کاری میکردم
جونگکوک:مرخصی برو پایین
ا.ت:چشم... تعظيم کردم و تا رفتم بیرون احساس کردم بین پاهام خیسه...واییییییی الان نههه...رفتم تو اتاق و بله پر.یود شدم رفتم حموم پاهام رو شستم اومدم بیرون که آجوما گفت
آجوما:بی پایین برای آشپزخونه وسیله آوردن ارباب گفتن ببریمشون
ا.ت:چشم ولی...
آجوما:ولی بلی نداره بیا پایین
ا.ت:چشم...رفتم پایین آرد و شکر و برج آورده بودن با کمک بقیه خدمتکارها بردیمشون تو آشپزخونه ولی من دلم خیلی درد میکرد و کم خو.نی داشتم الانم پریودم که هیچی دیگه که یهو بیهوش شدم و بقیه خدمتکاران اسممو صدا میکردن
هایون:ا.ت...ا.تتتت آجوماااا ا.ت بیهوش شددد
آجوما:چیییی...اربابب ببخشید ا.ت بیهوش شدد
جونگکوک:ببرینش بیمارستان
آجوما:چشم
(پرش به بیمارستان)
#ادمین.گشادد😂
ا.ت:وقتی بلند شدم هایون کنارم بود...هایون
هایون:ا.تتتت پرستارر بهوش اومد
ا.ت:چرا اینجام
پرستار:بخاطر کم خونیت و درد زیادت بخاطر پریودیت بیهوش شدی چیز خواصی نیست میتونی مرخص شی
ا.ت:وقتی گفت بخاطر پریودیمه خجالت کشیدم چون ارباب رو به روم نشسته بود و داشت نگام میکرد...هایون
هایون:جانم
ا.ت:بریم
هایون: بریممم
ا.ت:رفتیم عمارت هایون منو برد تو اتاق و گفت
هایون:تو خوش شانسیااا چون تو اولین دختری هستی کع وقتی بیهوش شد ارباب بالا سرت بود
ا.ت:من شوهر دارم و دزدیده منو چطور نگرانمه
هایون:همه ی ما خدمتکارا دزدیده شدیم ولی از اینجا بودن پشیمون نشدیم
ا.ت:واقعااا
هایون:آره حالا دراز بکش و من برات سوپ میارم
ا.ت:باشه ممنونم...یک ربع بعد هایون برام سوپ آورد خوردم و جون گرفتم
امیدوارم خوشتون اومده باشهههه چون دستم به چخ رفتتت
P2
با بقیه آشنا شدم که یهو ارباب اومد پایین همه تعظیم کردن و ارباب از در خارج شد
ا.ت:خببب آجوما من چیکار کنم؟
آجوما:تو،برو اتاق ارباب تمیز کن
ا.ت:چشم...رفتم تو اتاقش خیلییییی بزرگ بود شروع کردم به گردگیری و جارو کردم بعد از یکی دو ساعت تموم شد که ارباب از در وارد شد
جونگکوک:تو اینجا چیکار میکنی؟(نسبتا بلند)
ا.ت:ب..بخشید دا..داشتم تمیز کاری میکردم
جونگکوک:مرخصی برو پایین
ا.ت:چشم... تعظيم کردم و تا رفتم بیرون احساس کردم بین پاهام خیسه...واییییییی الان نههه...رفتم تو اتاق و بله پر.یود شدم رفتم حموم پاهام رو شستم اومدم بیرون که آجوما گفت
آجوما:بی پایین برای آشپزخونه وسیله آوردن ارباب گفتن ببریمشون
ا.ت:چشم ولی...
آجوما:ولی بلی نداره بیا پایین
ا.ت:چشم...رفتم پایین آرد و شکر و برج آورده بودن با کمک بقیه خدمتکارها بردیمشون تو آشپزخونه ولی من دلم خیلی درد میکرد و کم خو.نی داشتم الانم پریودم که هیچی دیگه که یهو بیهوش شدم و بقیه خدمتکاران اسممو صدا میکردن
هایون:ا.ت...ا.تتتت آجوماااا ا.ت بیهوش شددد
آجوما:چیییی...اربابب ببخشید ا.ت بیهوش شدد
جونگکوک:ببرینش بیمارستان
آجوما:چشم
(پرش به بیمارستان)
#ادمین.گشادد😂
ا.ت:وقتی بلند شدم هایون کنارم بود...هایون
هایون:ا.تتتت پرستارر بهوش اومد
ا.ت:چرا اینجام
پرستار:بخاطر کم خونیت و درد زیادت بخاطر پریودیت بیهوش شدی چیز خواصی نیست میتونی مرخص شی
ا.ت:وقتی گفت بخاطر پریودیمه خجالت کشیدم چون ارباب رو به روم نشسته بود و داشت نگام میکرد...هایون
هایون:جانم
ا.ت:بریم
هایون: بریممم
ا.ت:رفتیم عمارت هایون منو برد تو اتاق و گفت
هایون:تو خوش شانسیااا چون تو اولین دختری هستی کع وقتی بیهوش شد ارباب بالا سرت بود
ا.ت:من شوهر دارم و دزدیده منو چطور نگرانمه
هایون:همه ی ما خدمتکارا دزدیده شدیم ولی از اینجا بودن پشیمون نشدیم
ا.ت:واقعااا
هایون:آره حالا دراز بکش و من برات سوپ میارم
ا.ت:باشه ممنونم...یک ربع بعد هایون برام سوپ آورد خوردم و جون گرفتم
امیدوارم خوشتون اومده باشهههه چون دستم به چخ رفتتت
۳.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.