bloodپارت۱۶
پارت ۱۶
هعی جیسو این اویزه خوشگله؟
جیسو :اوهوم خیلی
_اقا اینو میخوام
اقاهه:وایی چه زوج زیبایی خیلی بهم میایین
جین یک لبخندی میزنه
جیسو هم خجالت میکشه
جین:اهم ممنونم
جیسو :خیلخوب بریم دیگهخخخخخخ
جین😁باش
جیسو :(یکلحظه دنیا وایساد!فقط خندش !نمیدونم قلبم میگفت این اوم همونی هست که تورویاهام بود این همون ادمه)
با صدای جین جیسو از فکر دراومد
جین دست جیسو رو گرفت
جبن:باشمارش من هرکس زودتر به فلکه شاهزاده رسید برنده
جیسو:نه وایسا
_۱
من هنوزاماده نشدم
_۲
حیلخوب وایسلاا
_۳
هردوشون باسرعت رفتن
توی راه هعی بهم میرسیدن و شکلک درمیوردن
که جین یگلحظع حالش بدشد
جیسو وایساد و به طرف جین رفت
_حالت خوبه .......جواب بده حالتتتتتت خوبه هاننن
یکلحظه جین پاشد و با سرعت رفت و خنده ای زد
جیسو لبختد زد و اشک توی چشماش بود محکم جینو زد
_دیونه نمیدونی چقدرررررر ناراحت شوم نگرانت ش..دم..
جین:خیلخوب خیلیخوب باش باش بیا بغلم🤗
جین جیسو رو بغل کرد و موهاشو بوسید
جین:ببخشید دیگه اینکارو نمکنم(نه خجالت نکش دوباره انجام بده بچم مرد)
(،شت یعنی واقعا شت:سخنی از نویسنده بهار)
دوبارع باهم دست تو دست رفتن
به طرف قصر
جین:خوب چنددرصد عاشقم شدی😮
جیسو:هیچی
جین:..................🥴اممم خوب میرم به جایی ....چیز الان میام..
جیسو میخنده ومیره
چه یونگ که از پشت نگاشون میکرد واشک توی چشماش اومده بودن
(میکشمت ....)
دوتا قرارشونم رفتن
جیسو عاشق جین شده بود اما اصلا به روی خودش نمیوزد جینم که فک میکرد جیسو عاشقش نشده ناامید بود شب شده بود جین جیسو رو تا اقامت گاهش رسوند
جین:خوب رسیدیم میدونم که ...عاشقم نشدی ...اما..........اما یک فرصت بده
جیسو میخنده:توچرا تلاش میکنی من عاشقت بشم چون دلت برام میسوزه یا چیز دیگه ایع.
جین:چون عاشقتم
با این حرف جین جیسو بی اختیار لباشو روی لبای جین میزاره
جیسویک لحظه جدا میشه :منم عاشقتم
جینم که تعجب کرده بود با این حرف جیسو دوباره لباشوروی لبای چیسو میزاره و مک میزنه
چه یونگ که شاهد همه ی ماجرا بود لبخند ترسناکی میزنه
جین جیسو از هم خدافظی میکنن
جیسو همش وقتی میخوابه یاد بوس هاش میوفته میخنده تا میخوابه
نصف شب چه یونگ با یک خنجر به جییو حمله میکنه و ختجرو روی همون زخمی که خوب نشده بود فرو میکنه و خنجرو میکشه
جیسو که داشت درد میکشید دستشو روی زخمش میگیره چه یونگ با دستاش دهن جیسو رو گرفته بود که یک وقت جیغ نزنه جیسو به خودش میپیچه
...
_این تازع اولشع قراره کاری باهات بگنم که از این دنیا بری
چه یونگ خنجرو نشونخ روی چشماش کرد بعد قلبش که یهو جین از پشت چه یونگو گرفتو و پرتش کرت چه یونگ تعادلشو حفظ کرد
جیسو فقط جیغ میزد
جین جیسورو بغل کرد
و به با خودس برد
طبیبو خبرکنید همع خدمتکارا بیدارشدن
جین جیسو رو به اتاق خودش برد طبیب ........
دوساعت بعد
طبیب :خوب حالش خوب میشه
جین:میتونی بری
جین گنار جیسو خوابید و از پشت جیسورو بغل کرد
جین:دیگه نمیزارم از پیشم بری
___________/
تهیونگ :باید جیسو رو هرجور شده بکشیم....
لایکو کامنت یادتون نره هااا
هعی جیسو این اویزه خوشگله؟
جیسو :اوهوم خیلی
_اقا اینو میخوام
اقاهه:وایی چه زوج زیبایی خیلی بهم میایین
جین یک لبخندی میزنه
جیسو هم خجالت میکشه
جین:اهم ممنونم
جیسو :خیلخوب بریم دیگهخخخخخخ
جین😁باش
جیسو :(یکلحظه دنیا وایساد!فقط خندش !نمیدونم قلبم میگفت این اوم همونی هست که تورویاهام بود این همون ادمه)
با صدای جین جیسو از فکر دراومد
جین دست جیسو رو گرفت
جبن:باشمارش من هرکس زودتر به فلکه شاهزاده رسید برنده
جیسو:نه وایسا
_۱
من هنوزاماده نشدم
_۲
حیلخوب وایسلاا
_۳
هردوشون باسرعت رفتن
توی راه هعی بهم میرسیدن و شکلک درمیوردن
که جین یگلحظع حالش بدشد
جیسو وایساد و به طرف جین رفت
_حالت خوبه .......جواب بده حالتتتتتت خوبه هاننن
یکلحظه جین پاشد و با سرعت رفت و خنده ای زد
جیسو لبختد زد و اشک توی چشماش بود محکم جینو زد
_دیونه نمیدونی چقدرررررر ناراحت شوم نگرانت ش..دم..
جین:خیلخوب خیلیخوب باش باش بیا بغلم🤗
جین جیسو رو بغل کرد و موهاشو بوسید
جین:ببخشید دیگه اینکارو نمکنم(نه خجالت نکش دوباره انجام بده بچم مرد)
(،شت یعنی واقعا شت:سخنی از نویسنده بهار)
دوبارع باهم دست تو دست رفتن
به طرف قصر
جین:خوب چنددرصد عاشقم شدی😮
جیسو:هیچی
جین:..................🥴اممم خوب میرم به جایی ....چیز الان میام..
جیسو میخنده ومیره
چه یونگ که از پشت نگاشون میکرد واشک توی چشماش اومده بودن
(میکشمت ....)
دوتا قرارشونم رفتن
جیسو عاشق جین شده بود اما اصلا به روی خودش نمیوزد جینم که فک میکرد جیسو عاشقش نشده ناامید بود شب شده بود جین جیسو رو تا اقامت گاهش رسوند
جین:خوب رسیدیم میدونم که ...عاشقم نشدی ...اما..........اما یک فرصت بده
جیسو میخنده:توچرا تلاش میکنی من عاشقت بشم چون دلت برام میسوزه یا چیز دیگه ایع.
جین:چون عاشقتم
با این حرف جین جیسو بی اختیار لباشو روی لبای جین میزاره
جیسویک لحظه جدا میشه :منم عاشقتم
جینم که تعجب کرده بود با این حرف جیسو دوباره لباشوروی لبای چیسو میزاره و مک میزنه
چه یونگ که شاهد همه ی ماجرا بود لبخند ترسناکی میزنه
جین جیسو از هم خدافظی میکنن
جیسو همش وقتی میخوابه یاد بوس هاش میوفته میخنده تا میخوابه
نصف شب چه یونگ با یک خنجر به جییو حمله میکنه و ختجرو روی همون زخمی که خوب نشده بود فرو میکنه و خنجرو میکشه
جیسو که داشت درد میکشید دستشو روی زخمش میگیره چه یونگ با دستاش دهن جیسو رو گرفته بود که یک وقت جیغ نزنه جیسو به خودش میپیچه
...
_این تازع اولشع قراره کاری باهات بگنم که از این دنیا بری
چه یونگ خنجرو نشونخ روی چشماش کرد بعد قلبش که یهو جین از پشت چه یونگو گرفتو و پرتش کرت چه یونگ تعادلشو حفظ کرد
جیسو فقط جیغ میزد
جین جیسورو بغل کرد
و به با خودس برد
طبیبو خبرکنید همع خدمتکارا بیدارشدن
جین جیسو رو به اتاق خودش برد طبیب ........
دوساعت بعد
طبیب :خوب حالش خوب میشه
جین:میتونی بری
جین گنار جیسو خوابید و از پشت جیسورو بغل کرد
جین:دیگه نمیزارم از پیشم بری
___________/
تهیونگ :باید جیسو رو هرجور شده بکشیم....
لایکو کامنت یادتون نره هااا
۳۸.۱k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.