عشق در نگاه اول part13
صدای گلوله.
تمام بدنم رو لرزوند
فکر نمیکردم اینقدر صداش وحشت آور باشه
جلوتر رفتم
شاید نباید اون صحنه رو میدیدم..
اما
شایدم باید میدیدم ..
بتونم به خودم بیام...
اونجا یه آدم بود که تیر خورده بود و داشت خون از دست میداد.
بله.
کیم..تهیونگ..
بلند داد کشید.
ته: من برادرتم جونگ کوک.
همه جارو سکوت برداشت
خواستم برم جلو که کوک منو دید و فهمید که من..
من..
ویو کوک
اگر ته همون برادر ناتنیه منه که گم شد
پس
پس
پس
پس ا/ت هم باید ..
باید دختر خاله من باشه
(بچه ها خیلی قاطی پاتی شد میدونم غر نزنید😂)
( یاد پارتی پارتی یه افتادم😂)
من..
من چیکار کردم
بلند داد کشیدم
کیم تهیونگ؟؟؟
تو خودتی؟؟
با گریه
ته: من...
و او بیهوش میشود
دو دو رو رو
جونگ کوک به خاطر این اشتباه و این که هیچ وقت دلش نمیخواست دوباره با خانوادش روبهرو بشه اونجا رو ترک میکنه و دیگه هیچ وقت پیداش نمیشه
ا/ت، ته رو به بیمارستان میبره و اون عمل میشه
بعد از عمل اون رو خونه ته میبره و تصمیم میگیره تا چند هفته مراقبش باشه و ازش مراقبت کنه
هر روز بهش سر میزد اما
هیچ وقت اون استقبالی که باید رخ نمیداد
ا/ت: نکنه کوک چیزی به ته گفته که ته اینطوری میکنه؟
بعد از چند هفته که حال ته کاملا خوب میشه و زخمش بسته میشه...
ا/ت: بعد از چک کردن زخمش خواستم از اونجا برم که بدون هیچ حرفی
ته ویو
داشت میرفت و بدون هیچ حرفی دستش و گرفتم و روی پام نشوندم و لبام رو روی لباش گزاشتم و شروع به مکیدن کردم که از روی پام بلند شد.
ا/ت: چیکار داری میکنی؟؟
ته
بلند شدم و سریع توی بغلم گرفتمش و
ته: من..من.. من واقعا معذرت میخوام که..این ..چند وقت.. همش بهت بی محلی میکردم...واقعا معذرت میخوام...دلم برای بغل کردنت تنگ شده بود
ا/ت: با این حرفش بغض کردم و بغلش کردم.
اما من...
آیا لیاقت با اون بودن رو دارم...؟
دارم؟؟؟...
دیگه آخرای فیکه..
😁
امشب آخرین پارت رو میزارم و فردا فیک جدید رو شروع میکنم
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
فالو=فالو
آفرین آفرین
بچه های خوبی باشین و لایک کنین
فالو کنین
کامنت بزارین
آفرین😁😂
تمام بدنم رو لرزوند
فکر نمیکردم اینقدر صداش وحشت آور باشه
جلوتر رفتم
شاید نباید اون صحنه رو میدیدم..
اما
شایدم باید میدیدم ..
بتونم به خودم بیام...
اونجا یه آدم بود که تیر خورده بود و داشت خون از دست میداد.
بله.
کیم..تهیونگ..
بلند داد کشید.
ته: من برادرتم جونگ کوک.
همه جارو سکوت برداشت
خواستم برم جلو که کوک منو دید و فهمید که من..
من..
ویو کوک
اگر ته همون برادر ناتنیه منه که گم شد
پس
پس
پس
پس ا/ت هم باید ..
باید دختر خاله من باشه
(بچه ها خیلی قاطی پاتی شد میدونم غر نزنید😂)
( یاد پارتی پارتی یه افتادم😂)
من..
من چیکار کردم
بلند داد کشیدم
کیم تهیونگ؟؟؟
تو خودتی؟؟
با گریه
ته: من...
و او بیهوش میشود
دو دو رو رو
جونگ کوک به خاطر این اشتباه و این که هیچ وقت دلش نمیخواست دوباره با خانوادش روبهرو بشه اونجا رو ترک میکنه و دیگه هیچ وقت پیداش نمیشه
ا/ت، ته رو به بیمارستان میبره و اون عمل میشه
بعد از عمل اون رو خونه ته میبره و تصمیم میگیره تا چند هفته مراقبش باشه و ازش مراقبت کنه
هر روز بهش سر میزد اما
هیچ وقت اون استقبالی که باید رخ نمیداد
ا/ت: نکنه کوک چیزی به ته گفته که ته اینطوری میکنه؟
بعد از چند هفته که حال ته کاملا خوب میشه و زخمش بسته میشه...
ا/ت: بعد از چک کردن زخمش خواستم از اونجا برم که بدون هیچ حرفی
ته ویو
داشت میرفت و بدون هیچ حرفی دستش و گرفتم و روی پام نشوندم و لبام رو روی لباش گزاشتم و شروع به مکیدن کردم که از روی پام بلند شد.
ا/ت: چیکار داری میکنی؟؟
ته
بلند شدم و سریع توی بغلم گرفتمش و
ته: من..من.. من واقعا معذرت میخوام که..این ..چند وقت.. همش بهت بی محلی میکردم...واقعا معذرت میخوام...دلم برای بغل کردنت تنگ شده بود
ا/ت: با این حرفش بغض کردم و بغلش کردم.
اما من...
آیا لیاقت با اون بودن رو دارم...؟
دارم؟؟؟...
دیگه آخرای فیکه..
😁
امشب آخرین پارت رو میزارم و فردا فیک جدید رو شروع میکنم
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
فالو=فالو
آفرین آفرین
بچه های خوبی باشین و لایک کنین
فالو کنین
کامنت بزارین
آفرین😁😂
۳.۳k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.