Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
(رامتین)
اقایی طالبی بیا این پرونده هایی ۱۹ سال پیش بهم بده پرونده هایی خانوم این پسره اسم یکی رو اورد بنام سپیده خیلی اشناست
تق تق(صدای در)
رامتین:بفرمایید
النا:سلامممم
رامتین:سلام خانومم بیا تو
طالبی:اقا من برم؟
رامتین:برو
النا:ببخشید مزاحم شدم حوصله سر رفت برات نهار درست کردم امدم
رامتین:دست شما دردنکنه چرا زحمت کشیدی
النا:داشتی چیکار میکردی؟
رامتین:یک نفر امد گفت دخترم زنم گم شده بعد یک اسمی اورد به نام سپیده خیلی اشناس
النا:نصف پرونده هارو بدم چک کنم
(تو این تایم زمانی النا رامتین هنوز نامزد کردن)
(برهان)
دربه در دنبال مائده بودم نشستم تو ماشین و مشت میزدم به فرمون یعنی چی ک وسط خوشحالیمون اینارو بدزدن یعنیییییی چییی
(مائده)
چشامو باز کردم رو یک تخت بودم به تو بغلم نگاه کردم دیدم انیا نیست بلند شدم به دور ورم نگاه کردم ولی خبری از انیا نبود
مائده:کسی اینجا نیستتتتت(باداد)دخترمو کجا بردین
سجاد:چقدر سرصدا میکنی دهنتو ببند
مائده:دخترم دخترم کجاست؟
سجاد:جاش خوبه نگران نباش
مائده:چیکار دارین با من بزارین برمم
سجاد:کجا تازه امدی بشین تا خانوم بیاین
مائده:خانوم باز کدوم خرییی
(تو این تایم هم سجاد هنوز رامتین النارو ندزیده بوده)
(۳ساعت بعد)
۳ ساعت گذشته بود ولی خبری از انیا نبود قلبم داشت میومد تو حلقم نگرانش شده بودم،ک یکی دروا کرد
سپیده:ببخشید دیر امدم
مائده:براچی منو گرفتین دخترمو بهم بدینن(باگریه)تروخدا بچم چیکارش کردین
سپیده:دخترت حالش خوبه
زنه همنجور بهم نزدیک شد و یکدفعه بغلم کرد
سپیده:باورم نمشد ک بیبینمت
مائده:شما؟
سپیده:یک اشنا
مائده:چرا منو اوردین اینجا؟
سپیده:هرجور حساب کردم دیدم نمتونم بیبینم جز اینک بیارمت اینجا
مائده:خوب کی هستین؟
سپیده:ندونی بهتره
(رامتین)
اقایی طالبی بیا این پرونده هایی ۱۹ سال پیش بهم بده پرونده هایی خانوم این پسره اسم یکی رو اورد بنام سپیده خیلی اشناست
تق تق(صدای در)
رامتین:بفرمایید
النا:سلامممم
رامتین:سلام خانومم بیا تو
طالبی:اقا من برم؟
رامتین:برو
النا:ببخشید مزاحم شدم حوصله سر رفت برات نهار درست کردم امدم
رامتین:دست شما دردنکنه چرا زحمت کشیدی
النا:داشتی چیکار میکردی؟
رامتین:یک نفر امد گفت دخترم زنم گم شده بعد یک اسمی اورد به نام سپیده خیلی اشناس
النا:نصف پرونده هارو بدم چک کنم
(تو این تایم زمانی النا رامتین هنوز نامزد کردن)
(برهان)
دربه در دنبال مائده بودم نشستم تو ماشین و مشت میزدم به فرمون یعنی چی ک وسط خوشحالیمون اینارو بدزدن یعنیییییی چییی
(مائده)
چشامو باز کردم رو یک تخت بودم به تو بغلم نگاه کردم دیدم انیا نیست بلند شدم به دور ورم نگاه کردم ولی خبری از انیا نبود
مائده:کسی اینجا نیستتتتت(باداد)دخترمو کجا بردین
سجاد:چقدر سرصدا میکنی دهنتو ببند
مائده:دخترم دخترم کجاست؟
سجاد:جاش خوبه نگران نباش
مائده:چیکار دارین با من بزارین برمم
سجاد:کجا تازه امدی بشین تا خانوم بیاین
مائده:خانوم باز کدوم خرییی
(تو این تایم هم سجاد هنوز رامتین النارو ندزیده بوده)
(۳ساعت بعد)
۳ ساعت گذشته بود ولی خبری از انیا نبود قلبم داشت میومد تو حلقم نگرانش شده بودم،ک یکی دروا کرد
سپیده:ببخشید دیر امدم
مائده:براچی منو گرفتین دخترمو بهم بدینن(باگریه)تروخدا بچم چیکارش کردین
سپیده:دخترت حالش خوبه
زنه همنجور بهم نزدیک شد و یکدفعه بغلم کرد
سپیده:باورم نمشد ک بیبینمت
مائده:شما؟
سپیده:یک اشنا
مائده:چرا منو اوردین اینجا؟
سپیده:هرجور حساب کردم دیدم نمتونم بیبینم جز اینک بیارمت اینجا
مائده:خوب کی هستین؟
سپیده:ندونی بهتره
۹.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.