دختری از جنس جاسوس(پارت20)
فرداش انیا و دامیان میرن تعمیرات موبایل که مشخصات گوشی انیا رو روی گوشی جدیدش دانلود کنن اخه بکی به انیا هدیه تولد یه ایفون15 داده بود
ذهن انیا:دوست پولدار داشتن چه خوبه
وقتی رفتن مدرسه انیا دم به دیقه گوشی جدیدش رو برمیداشت و با دامیان عکس مینداخت جولیا هم تا انیا رو دید به الکس گفت…
جولیا:نگا دوس پسر به دامیان میگن نه به تو اخه ببین دامیان برا تولد انیا بهش ساعت واچ داده بکی بهش ایفون داده اون وقت تو زورت میاد منو ببری کافه
الکس:خب هر وقت تولدت شد یه چیز خوب بهت میدم
جولیا:بهتره راستش رو گفته باشی
(سرکلاس)
ذهن جولیا:واقعا به انیا حسودیم میشه دوستایی به این خوبی داره
ذهن انیا:یاخدا جولیا بهم حسودی میکنه اینکه عالیه وای بهتره اثر انگشت دامیان رو هم روش بزارم
انیا:دامیان بیا انگشتت رو بده
دامیان:چرا؟؟
انیا:میخوام اثر انگشتت رو بزارم روش
ذهن جولیا:ینی انقدر باهم راحتن که حتی اثر انگشت دامیان رو هم داره روش میزاره وای داره چیکار میکنه چی داره اسکنر صورت روش میزاره اونم صورت دامیان
ذهن انیا:انقدر خوشم میاد جولیا از حسودی بمیره
(نه ماه بعد مهمونی اخر سال)
انیا یه لباس تنگ و ساده تقریبا مثل لباس ادم کشی یور پوشیده بود دامیان هم یه کت و شلوار ساده مشکی سفید موقع رقص انیا و دامیان عالی میرقصیدن
بعد از معمونی سریع انیا و دامیان سوار موتوراشون شدن که جولیا یهو دیدشون
ذهن جولیا:چی اون اسکل موتور سواری هم بلده دامیان هم که یه موتور داره چه موتورای قشنگ و گرونی هم هستن
ذهن انیا:تازه کجاشو دیدی
و باسرعت نور راه افتاد دنبال دامیان و رفت
ذهن جولیا:چه تندم میزه بی پدر
ذهن انیا:بی پدر خودتی اشغال خر(سانسور)
اونا با سرعت رفتن خونه انیا اینا تا ایکو داداش انیا رو ببینن
انیا:وویییییی موهاش رنگ موهای باباست چشاش رنگ مامان ینی قدرت ذهن خوانی من رو هم داره
لوید:ممکنه بالاخره خواهرشی دیگه
(سه ماه بعد)
انیا:دامیان بریم خونه ی ما دادشمو ببینیم
دامیان:حتما
(خونه انیا)
انیا:وای خدااااااااا چهار دست و پا راه میره ولی دنده عقب بابا اگه قدرت من رو داشته باشه کی مشخص میشه
لوید:فک کنم وقتی حرف زدن یاد بگیره
انیا:ایکو بیا اینجا ببینمت بیا بغلم چشاش مدلش شبیه باباست رنگش شبیه مامان
ذهن انیا:دوست پولدار داشتن چه خوبه
وقتی رفتن مدرسه انیا دم به دیقه گوشی جدیدش رو برمیداشت و با دامیان عکس مینداخت جولیا هم تا انیا رو دید به الکس گفت…
جولیا:نگا دوس پسر به دامیان میگن نه به تو اخه ببین دامیان برا تولد انیا بهش ساعت واچ داده بکی بهش ایفون داده اون وقت تو زورت میاد منو ببری کافه
الکس:خب هر وقت تولدت شد یه چیز خوب بهت میدم
جولیا:بهتره راستش رو گفته باشی
(سرکلاس)
ذهن جولیا:واقعا به انیا حسودیم میشه دوستایی به این خوبی داره
ذهن انیا:یاخدا جولیا بهم حسودی میکنه اینکه عالیه وای بهتره اثر انگشت دامیان رو هم روش بزارم
انیا:دامیان بیا انگشتت رو بده
دامیان:چرا؟؟
انیا:میخوام اثر انگشتت رو بزارم روش
ذهن جولیا:ینی انقدر باهم راحتن که حتی اثر انگشت دامیان رو هم داره روش میزاره وای داره چیکار میکنه چی داره اسکنر صورت روش میزاره اونم صورت دامیان
ذهن انیا:انقدر خوشم میاد جولیا از حسودی بمیره
(نه ماه بعد مهمونی اخر سال)
انیا یه لباس تنگ و ساده تقریبا مثل لباس ادم کشی یور پوشیده بود دامیان هم یه کت و شلوار ساده مشکی سفید موقع رقص انیا و دامیان عالی میرقصیدن
بعد از معمونی سریع انیا و دامیان سوار موتوراشون شدن که جولیا یهو دیدشون
ذهن جولیا:چی اون اسکل موتور سواری هم بلده دامیان هم که یه موتور داره چه موتورای قشنگ و گرونی هم هستن
ذهن انیا:تازه کجاشو دیدی
و باسرعت نور راه افتاد دنبال دامیان و رفت
ذهن جولیا:چه تندم میزه بی پدر
ذهن انیا:بی پدر خودتی اشغال خر(سانسور)
اونا با سرعت رفتن خونه انیا اینا تا ایکو داداش انیا رو ببینن
انیا:وویییییی موهاش رنگ موهای باباست چشاش رنگ مامان ینی قدرت ذهن خوانی من رو هم داره
لوید:ممکنه بالاخره خواهرشی دیگه
(سه ماه بعد)
انیا:دامیان بریم خونه ی ما دادشمو ببینیم
دامیان:حتما
(خونه انیا)
انیا:وای خدااااااااا چهار دست و پا راه میره ولی دنده عقب بابا اگه قدرت من رو داشته باشه کی مشخص میشه
لوید:فک کنم وقتی حرف زدن یاد بگیره
انیا:ایکو بیا اینجا ببینمت بیا بغلم چشاش مدلش شبیه باباست رنگش شبیه مامان
۴.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.