Funny & fierce33
Funny & fierce
Part33(End)
انداختم روی تخت و روم خیمه زد
_برای چی انقدر باهاش گرم گرفتی؟
+جیمین آروم باش
_میدونی که اگر عصبانی بشم دیگه هیچکس نمیتونه کنترلم کنه
+جیمین لطفا ببخشید اما....
_اما نداریم برای این کارت باید تنبیه بشی
+جیمین اون برادرته برای چی باید بهش حسودی کنی
_کافیه ا.ت
(ویو جونگهو)
¥عالیه همه چیز طبق نقشه پیش رفت
حالا بهتره برم سراغ مرحله دوم
از روی صندلی بلند شدم و گوشیمو برداشتم و به مامانم زنگ زدم
¥سلام مامان
&سلام پسرم
¥همون کاری رو که گفتی انجام دادم حالا نوبته تو هست
&باشه خدافظ
تلفن رو قطع کردم و با خیال راحت رفتم توی اتاقی که خدمتکارا برام آماده کرده بودن
وارد اتاق شدم و خودمو روی تخت پرت کردم
(ویو جیمین)
میخواستم کارامو شروع کنم که تلفنم زنگ خورد
با عصبانیت از روی ا.ت بلند شدم
_به نفعته که فرار نکنی
سرشو از ترس به معنی باشه تکون داد
تلفنمو برداشتم مامانم بود
_سلام
&سلام پسرم
_چی شده اتفاقی افتاده
&آره پسرم پدرت بیهوش شده سریع با جونگهو بیاین اینجا
_چیییی. چی شده یه دفعه
سریع تلفن رو قطع کردم و به سمت کمدم رفتم
کتم رو برداشتم و تن کردم
+چی شده جیمین
_بعدا بهت میگم فعلا بلند شو خیلی سریع آماده شو
سریع از اتاق رفتم بیرون و رفتم پیش جونگهو
_جونگهو سریع آماده شو
¥چرا چی شده
_فقط زود باش
بعد از اینکه به هر دوشون گفتم که آماده بشم رفتم توی پارکینگ و ماشین رو بیرون اوردم
هردوشون به موقع اومدن و سوار شدن
پا روی گاز گذاشتم و با تمام سرعت ماشین حرکت کردم
+جیمین چی شده الانه که بالا بیارم انقدر تند نرو
¥راست میگه جیمین
_یه لحظه ساکت بشید دیگه
سریع کنار خونه ی مامان و بابام پارک کردم و پیاده شدم
_زود باشید پیاده بشید
خیلی نگران بودم
وقتی رفتیم داخل خونه همه ی چراغ ها خاموش بود و با ورود ما یهو همه چراغ ها روشن شد
با صدای ترکیدن بادکنک از ترس نزدیک بود سکته کنم
همه چیز با صدای خنده ی جونگهو ساکت شد سمتش برگشتم و
_برای چی میخندی اینجا چه خبره بابام کجاست
+بابات؟
¥😂😂😂وای جیمین واکنشت خیلی خوب بود پاره شدم😂😂😂
_جونگهو نرو رو اعصابم بنال چی شده وگرنه واقعا پارت میکنم
&چیزی نیست پسرم
_مامان پس بابا چی؟
، راستش همش جزو سوپرایز ما بود
+مامان تو اینجا چیکار میکنی
_چه سوپرایزی
¥سالگرد ازدواجتون مبارک🥳🥳
_+چی اما ما که طلاق گرفته بودیم(هردوشون باهم)
&اون طلاق جعل بوده ولی بازم ما این جشن رو آماده کردیم تا دوباره باهم ازدواج کنید
با این حرف مامانم همه اومدن بیرون
(ویو ا.ت)
بین اون همه جمعیت چشمش یه نفر آشنا رو دید
اون... اون سونگهون بود
با دستم بهش اشاره کردمو گفتم
+اون چرا اینجاست
#سلام ا.ت مشتاق دیدار
#فیک #جیمین #bts
Part33(End)
انداختم روی تخت و روم خیمه زد
_برای چی انقدر باهاش گرم گرفتی؟
+جیمین آروم باش
_میدونی که اگر عصبانی بشم دیگه هیچکس نمیتونه کنترلم کنه
+جیمین لطفا ببخشید اما....
_اما نداریم برای این کارت باید تنبیه بشی
+جیمین اون برادرته برای چی باید بهش حسودی کنی
_کافیه ا.ت
(ویو جونگهو)
¥عالیه همه چیز طبق نقشه پیش رفت
حالا بهتره برم سراغ مرحله دوم
از روی صندلی بلند شدم و گوشیمو برداشتم و به مامانم زنگ زدم
¥سلام مامان
&سلام پسرم
¥همون کاری رو که گفتی انجام دادم حالا نوبته تو هست
&باشه خدافظ
تلفن رو قطع کردم و با خیال راحت رفتم توی اتاقی که خدمتکارا برام آماده کرده بودن
وارد اتاق شدم و خودمو روی تخت پرت کردم
(ویو جیمین)
میخواستم کارامو شروع کنم که تلفنم زنگ خورد
با عصبانیت از روی ا.ت بلند شدم
_به نفعته که فرار نکنی
سرشو از ترس به معنی باشه تکون داد
تلفنمو برداشتم مامانم بود
_سلام
&سلام پسرم
_چی شده اتفاقی افتاده
&آره پسرم پدرت بیهوش شده سریع با جونگهو بیاین اینجا
_چیییی. چی شده یه دفعه
سریع تلفن رو قطع کردم و به سمت کمدم رفتم
کتم رو برداشتم و تن کردم
+چی شده جیمین
_بعدا بهت میگم فعلا بلند شو خیلی سریع آماده شو
سریع از اتاق رفتم بیرون و رفتم پیش جونگهو
_جونگهو سریع آماده شو
¥چرا چی شده
_فقط زود باش
بعد از اینکه به هر دوشون گفتم که آماده بشم رفتم توی پارکینگ و ماشین رو بیرون اوردم
هردوشون به موقع اومدن و سوار شدن
پا روی گاز گذاشتم و با تمام سرعت ماشین حرکت کردم
+جیمین چی شده الانه که بالا بیارم انقدر تند نرو
¥راست میگه جیمین
_یه لحظه ساکت بشید دیگه
سریع کنار خونه ی مامان و بابام پارک کردم و پیاده شدم
_زود باشید پیاده بشید
خیلی نگران بودم
وقتی رفتیم داخل خونه همه ی چراغ ها خاموش بود و با ورود ما یهو همه چراغ ها روشن شد
با صدای ترکیدن بادکنک از ترس نزدیک بود سکته کنم
همه چیز با صدای خنده ی جونگهو ساکت شد سمتش برگشتم و
_برای چی میخندی اینجا چه خبره بابام کجاست
+بابات؟
¥😂😂😂وای جیمین واکنشت خیلی خوب بود پاره شدم😂😂😂
_جونگهو نرو رو اعصابم بنال چی شده وگرنه واقعا پارت میکنم
&چیزی نیست پسرم
_مامان پس بابا چی؟
، راستش همش جزو سوپرایز ما بود
+مامان تو اینجا چیکار میکنی
_چه سوپرایزی
¥سالگرد ازدواجتون مبارک🥳🥳
_+چی اما ما که طلاق گرفته بودیم(هردوشون باهم)
&اون طلاق جعل بوده ولی بازم ما این جشن رو آماده کردیم تا دوباره باهم ازدواج کنید
با این حرف مامانم همه اومدن بیرون
(ویو ا.ت)
بین اون همه جمعیت چشمش یه نفر آشنا رو دید
اون... اون سونگهون بود
با دستم بهش اشاره کردمو گفتم
+اون چرا اینجاست
#سلام ا.ت مشتاق دیدار
#فیک #جیمین #bts
۶.۲k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.