عشق فراموش شده پارت 53
رفتم عمارت شمالی
از ماشین پیاده شدم
هانا: برونو رو بردین اتاق شماره 2
بادیگارد: بله رئیس
رفتم اتاق شکنجه درو باز کردم دیدم با سرو صورت خونی به صندلی بستنش( هاناو برونو همه حرفاشونو ایتالیاییه دیگه نمینویسم ایتالیایی)
هانا: اوووو میبینم یه خائن اینجا داریم نه اقای برونو(نیشخند)
برونو: چرا با من اینکارو میکنین(گریه)
هانا: یعنی از هیچی خبر نداری(نیشخند)
برونو: واقعا نمیدونم
هانا: پ چرا داشتی فرار میکردی؟
برونو: گفتم شما حتما فک میکنین کارع منه ولی من هیچکاری نکردم واقعا
هانا: اوکی
اول دستکشامو از جیبم دراووردم پوشیدمشون بعد رفتم تا میخورد زدمش
به حدی که دستای خودم دیگه جون نداش
هانا: هنوزم نمیگی؟
برونو: من کاری نکردم لطفا خواهش میکنم بس کنین(گریه)
بدون توجه به حرفش رفتم سمت چاقوها
هانا: بنظرت کدوم چاقپ واسه خط خطی کردن بهتره
برونو: میگم هیچی نمیدونم لطفا (گریه داد)
یه چاقو برداشتم رفتم سمتش صورتشو با دستم گرفتم
هانا: امممممم طرحه یه چاقو چطوره؟ فک کنم عالی باشه فقط تکون نخور(نیشخند)
چاقورو گذاستم رو پیشونیش فشار دادم که دادش رف هوا
برونو: تروخدا بسه دیگه میگم نمیدونم
هانا: همینجوری التماس کن
کل صورتشو خط خطی کردم ولی حرف نزد
هانا: حالا دیگه با کابوس بدتری اشنا میشی
دیدم برونو به کره ای گف
برونو: جئون هانا ی عوضی
هانا: تو کره ای بلدی؟ ی ته چهره ای هم به ما کره ایا داری🤔
که دسیارم بدو بدو اومدپیشم بش سپرده بودم درمورد برونو تحقیق کنه
دستیار: رئیس ببینید چی پیداکردم
لپ تابو ازش گرفتم وقتی مشخصات کاملشوخوندم فهمیدیم اون کره ای ایتالیاییه اسمه کره ایش چوی کانگ مین
هانا: صب کن ببینم چوی کانگ مین و چوی مین جه مطمئنم ی ربطی دارن
برونو: واقعا از چیزی که فک میکردم باهوش تری جئون
هانا: خب خب انگار داستان جالبتر شده چوی کانگ مین
کانگ مین: هه
هانا: پس حالا که چوی مین جه برادرته مطمئنم اون تورو فرستاده اینجا نه؟
کانگ مین: خیلی باهوشی و زرنگی
هانا: یچی بگو ندونم
هانا: اگه میخوای زنده بمونی بگو تون داداش حرومزادت کجاس؟
کانگ مین: عمرا بگم
از ماشین پیاده شدم
هانا: برونو رو بردین اتاق شماره 2
بادیگارد: بله رئیس
رفتم اتاق شکنجه درو باز کردم دیدم با سرو صورت خونی به صندلی بستنش( هاناو برونو همه حرفاشونو ایتالیاییه دیگه نمینویسم ایتالیایی)
هانا: اوووو میبینم یه خائن اینجا داریم نه اقای برونو(نیشخند)
برونو: چرا با من اینکارو میکنین(گریه)
هانا: یعنی از هیچی خبر نداری(نیشخند)
برونو: واقعا نمیدونم
هانا: پ چرا داشتی فرار میکردی؟
برونو: گفتم شما حتما فک میکنین کارع منه ولی من هیچکاری نکردم واقعا
هانا: اوکی
اول دستکشامو از جیبم دراووردم پوشیدمشون بعد رفتم تا میخورد زدمش
به حدی که دستای خودم دیگه جون نداش
هانا: هنوزم نمیگی؟
برونو: من کاری نکردم لطفا خواهش میکنم بس کنین(گریه)
بدون توجه به حرفش رفتم سمت چاقوها
هانا: بنظرت کدوم چاقپ واسه خط خطی کردن بهتره
برونو: میگم هیچی نمیدونم لطفا (گریه داد)
یه چاقو برداشتم رفتم سمتش صورتشو با دستم گرفتم
هانا: امممممم طرحه یه چاقو چطوره؟ فک کنم عالی باشه فقط تکون نخور(نیشخند)
چاقورو گذاستم رو پیشونیش فشار دادم که دادش رف هوا
برونو: تروخدا بسه دیگه میگم نمیدونم
هانا: همینجوری التماس کن
کل صورتشو خط خطی کردم ولی حرف نزد
هانا: حالا دیگه با کابوس بدتری اشنا میشی
دیدم برونو به کره ای گف
برونو: جئون هانا ی عوضی
هانا: تو کره ای بلدی؟ ی ته چهره ای هم به ما کره ایا داری🤔
که دسیارم بدو بدو اومدپیشم بش سپرده بودم درمورد برونو تحقیق کنه
دستیار: رئیس ببینید چی پیداکردم
لپ تابو ازش گرفتم وقتی مشخصات کاملشوخوندم فهمیدیم اون کره ای ایتالیاییه اسمه کره ایش چوی کانگ مین
هانا: صب کن ببینم چوی کانگ مین و چوی مین جه مطمئنم ی ربطی دارن
برونو: واقعا از چیزی که فک میکردم باهوش تری جئون
هانا: خب خب انگار داستان جالبتر شده چوی کانگ مین
کانگ مین: هه
هانا: پس حالا که چوی مین جه برادرته مطمئنم اون تورو فرستاده اینجا نه؟
کانگ مین: خیلی باهوشی و زرنگی
هانا: یچی بگو ندونم
هانا: اگه میخوای زنده بمونی بگو تون داداش حرومزادت کجاس؟
کانگ مین: عمرا بگم
۹.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.