وانشات /تکپارتی رزمین
به یادم باش !♡
ژانر:غمگین عاشقانه دختر پسری +۱۸●
من همیشه نگاش میکردم اما اون نه زیباترین پیر مدرسه بود خوب معلومه حتما جندتا دوست دختر داشت رفتم روی صندلی توی سالن نهارخوری نشستم
همش نگاهش میکردم که به طرفم اومد
_روی صندلیه من نشستی
رزی:امم ببخشید😁
شب شده بود یکی از عادتای بدم این بود مشقامو توی کلاس میتوشتم و بعد میرفتم خونه چون کار نیمه وقت داشتم
رفتم سرکارم و خیلی تاریک بود اولین بارم بود کارم اینقدرررر طول کشید همجا خلوت بود که از پشت یکی گرفتم و ....یادم نمیاد
وقتی بهوش اومدم دیدم لختم و دستو پامو بستن سعی کردم با دستو پاهام خودمو بپوشونم جیغ زدم که یک پسره اومد و هعی ازم عکس میگرفت اشکم دراومده بود معنیه بدبختیو میدونستم فقط بلند جیغ میزنم توروخدا ولم کنیدکه یکی اومد وپاهامو باز گرد کامل چشام گرد شده بود داشتم میموردم از ترس که یکی از پشت اون پسرره رو زد ویک ملافه رو من داد
_این دختری نیست مال هرکسی بشه
بااین صداش دیدم جیمینه خیلی خجالت کشیدم اقا اب شده بودم
که دیدم دستوپامو باز کرد و بغلم کرد و بردم خونشون یک دست لباس بهم داد
تشکر کردم :چطوری منو پیدا کردید
هیجی نگفت فرداش خونمون اتیش گرفت که مجبور شدیم یکمدت خونه دوست بابام بنونیم که دیدم جیمین از خونه اومد بیرون با تعجب بهم نگاه کردم که .......اون خونه خونه ی جینین بود بهم لبخند زدین و رابطه عاشقانمون شروع شد
ژانر:غمگین عاشقانه دختر پسری +۱۸●
من همیشه نگاش میکردم اما اون نه زیباترین پیر مدرسه بود خوب معلومه حتما جندتا دوست دختر داشت رفتم روی صندلی توی سالن نهارخوری نشستم
همش نگاهش میکردم که به طرفم اومد
_روی صندلیه من نشستی
رزی:امم ببخشید😁
شب شده بود یکی از عادتای بدم این بود مشقامو توی کلاس میتوشتم و بعد میرفتم خونه چون کار نیمه وقت داشتم
رفتم سرکارم و خیلی تاریک بود اولین بارم بود کارم اینقدرررر طول کشید همجا خلوت بود که از پشت یکی گرفتم و ....یادم نمیاد
وقتی بهوش اومدم دیدم لختم و دستو پامو بستن سعی کردم با دستو پاهام خودمو بپوشونم جیغ زدم که یک پسره اومد و هعی ازم عکس میگرفت اشکم دراومده بود معنیه بدبختیو میدونستم فقط بلند جیغ میزنم توروخدا ولم کنیدکه یکی اومد وپاهامو باز گرد کامل چشام گرد شده بود داشتم میموردم از ترس که یکی از پشت اون پسرره رو زد ویک ملافه رو من داد
_این دختری نیست مال هرکسی بشه
بااین صداش دیدم جیمینه خیلی خجالت کشیدم اقا اب شده بودم
که دیدم دستوپامو باز کرد و بغلم کرد و بردم خونشون یک دست لباس بهم داد
تشکر کردم :چطوری منو پیدا کردید
هیجی نگفت فرداش خونمون اتیش گرفت که مجبور شدیم یکمدت خونه دوست بابام بنونیم که دیدم جیمین از خونه اومد بیرون با تعجب بهم نگاه کردم که .......اون خونه خونه ی جینین بود بهم لبخند زدین و رابطه عاشقانمون شروع شد
۲۸.۱k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.