love from hate
پارت ۱
فلیکس، با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شد. چشماش رو اروم باز کرد و اشک هاش رو پاک کرد و به سقف سیاه رنگ خیره شد. هنه جای اتاق پر بود از رنگ های سیاه و قهوه ای که فضای اتاق رو دنج میکردم. از روی تخت بلند شد. لباس خوابش رو در اورد و لباس های اصلیش رو تنش کرد و از اتاق خارج شد.برای خوردن به سمت اشپزخونه رفت. بردار های بزرگترش لینو و بنگ چان که رییس خانواده و و همینطور رییس مافیا هم بود ، دور میز نشسته بودن. لینو سرش رو برگردوند و نگاهی به پسر انداخت.
لینو: صبح بخیر خوابالو
فلیکس، به لینو توجهی نکرد و روی صندلی کنار بنگ جان نشست.
لینو: یاا ادبت کجا رفته؟
فلیکس: لینو ولم کنم اول صبحی..
لینو ، پوزخندی زد و گفت
لینو: اخی داداش کوچولوم دوباره یاد عشق قدیمیش افتاده و-
حرفش با نونی که بنگ چان داخل دهان اون گذاشت قطع شد.
بنگ چان: اذیتش نکن..
لینو ، اخم کوچکی کرد و نون رو از دهنش بیرون اورد و گاز کوچکی از اون زد.
لینو: باش جناب رییس.
سونگمین: چیزی نیاز ندارین قربان؟
بنگ چان: نه میتونی بری..
سونگمین، تعظیمی کرد و از آشپزخونه بیرون رفت. بنگ چان و لینو شروع به خوردن کردن اما فلیکس فقط به بشقابش زل زده بود.
بنگ چان: فلیکس...خوبی؟ چرا نمیخوری؟
لینو: گفتم که دوباره یاد اون عوضی افتاده..بهت گفتم بزار بکشمش نذاشتین..
بنگچان، دستش رو روی شونه فلیکس گذاشت و نگاهش،کرد. فلیکس، سرش رو پایین انداخت.
بنگچان: هی فلیکس..سعی کن فراموشش کنی باشه؟
سرش به نشانه مثبت تکون داد.
بنگچان: خوبه حالا یکم غذا بخور..از قبل کوچیک تر و لاغر تر شدی.
فلیکس ، تکه نونی برداشت و کمی به اون عسل زد و شروع به خوردن کرد.
لینو: چانن..بزار برم بکشمش-
بنگچان ، با پا از زیر میز به پاهای لینو زد به این نشونه که ساکت بشه. لینو ، آخی زیر لب گفت و اخم غلیظی کرد.
لینو: باشه باشه..نیاز نبود انقدر محکم بزنی.
بنگچان: واسه دهن تو نیازه..صبحونت رو بخور.
لینو ، هوفی کشید و شروع به خوردن کرد.
فلیکس، با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شد. چشماش رو اروم باز کرد و اشک هاش رو پاک کرد و به سقف سیاه رنگ خیره شد. هنه جای اتاق پر بود از رنگ های سیاه و قهوه ای که فضای اتاق رو دنج میکردم. از روی تخت بلند شد. لباس خوابش رو در اورد و لباس های اصلیش رو تنش کرد و از اتاق خارج شد.برای خوردن به سمت اشپزخونه رفت. بردار های بزرگترش لینو و بنگ چان که رییس خانواده و و همینطور رییس مافیا هم بود ، دور میز نشسته بودن. لینو سرش رو برگردوند و نگاهی به پسر انداخت.
لینو: صبح بخیر خوابالو
فلیکس، به لینو توجهی نکرد و روی صندلی کنار بنگ جان نشست.
لینو: یاا ادبت کجا رفته؟
فلیکس: لینو ولم کنم اول صبحی..
لینو ، پوزخندی زد و گفت
لینو: اخی داداش کوچولوم دوباره یاد عشق قدیمیش افتاده و-
حرفش با نونی که بنگ چان داخل دهان اون گذاشت قطع شد.
بنگ چان: اذیتش نکن..
لینو ، اخم کوچکی کرد و نون رو از دهنش بیرون اورد و گاز کوچکی از اون زد.
لینو: باش جناب رییس.
سونگمین: چیزی نیاز ندارین قربان؟
بنگ چان: نه میتونی بری..
سونگمین، تعظیمی کرد و از آشپزخونه بیرون رفت. بنگ چان و لینو شروع به خوردن کردن اما فلیکس فقط به بشقابش زل زده بود.
بنگ چان: فلیکس...خوبی؟ چرا نمیخوری؟
لینو: گفتم که دوباره یاد اون عوضی افتاده..بهت گفتم بزار بکشمش نذاشتین..
بنگچان، دستش رو روی شونه فلیکس گذاشت و نگاهش،کرد. فلیکس، سرش رو پایین انداخت.
بنگچان: هی فلیکس..سعی کن فراموشش کنی باشه؟
سرش به نشانه مثبت تکون داد.
بنگچان: خوبه حالا یکم غذا بخور..از قبل کوچیک تر و لاغر تر شدی.
فلیکس ، تکه نونی برداشت و کمی به اون عسل زد و شروع به خوردن کرد.
لینو: چانن..بزار برم بکشمش-
بنگچان ، با پا از زیر میز به پاهای لینو زد به این نشونه که ساکت بشه. لینو ، آخی زیر لب گفت و اخم غلیظی کرد.
لینو: باشه باشه..نیاز نبود انقدر محکم بزنی.
بنگچان: واسه دهن تو نیازه..صبحونت رو بخور.
لینو ، هوفی کشید و شروع به خوردن کرد.
۷.۵k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.