Cold hearted
part³¹
لینا:چرا احساس میکنم یکمی هانا رو تهیونگ غیرتی شده
هه این:اِ واقعا
هانا:نه اصلا اینطوری نیست من رو دشمنم غیرتی نمیشم"سرد"
سوک هون:تو خودتم با بقیه سردی پس مشکلت با من چیه"سرد"
هانا:ببین من رطبه دو مافیام و قلبم از سنگه
هوپی:تو اصلا قلب نداری
هانا:داشتم میگفتم و مهم تر از همه من از زندگیم خستم و دلم میخواد دوباره وایب قبلم رو بدم ولی نمیشه"سرد"
هه این:چرا از زندگیت خسته ای تو اینهمه دوست داری مامان و بابا
هانا:دوستام ازدواج کردن و شاید خیلی هاشون منو درک نکنن هه مامان و بابا اونا داشتن منو به زور به قاتل پدر بزرگ و مادر بزرگم میدادم"سرد"
لینا:ولی ما خوب تورو درک میکنیم پس دیگه مشکل چیه
کوک:هانا کلا یه باکیش هست اون سگو ادم میدونه همش داره با سگ تهیونگ حرف میزنه
هانا:خو کیوته
جیسو:یه لحظه الان یونتان کیوته بعد یونا که خواهر زادته کیوت نیست
هانا:خب چون کیوت نیست جوری خودشو واسه همه کیوت میکنی که عوقت میگیره
سوک هون:هوی زنیکه اشغال با دختر من درست رفتار کن"به هانا سیلی زد"
هه این:سوک هون اروم باش
یونا:حقته"زبون در اورد"
هانا:هه واقعا فکر کردی الان میشینم زانو غم بغل میگیرم خیر همونطور که گفتم من قلب ندارم "سرد"
م.کوک:داری کجا میری الان
هانا:دارم میرم گوشیمو بزنم شارژ
پ.کوک:یه لطف دیگه هم بکن از پله ها بیا پایین نه از دیوار
هانا:چشم
هه این:مگه چطوری میاد از دیوار پایین
م.کوک:میره رو اون بلندی بعد خودشو برعکس پرت میکنه پایین هر دفعه یکی میاد میگیرتش تا نمیره
لینا:جیغ هانا خودشو پرت کرد"ترس"اِ تهیونگ گرفتش
هانا:ایش واقعا درک نمیکنم چرا نمیزارین بمیرم"غرغر -رفت تو اشپز خونه"
م.کوک:منو یاد هه این وقتی کوچولو بود انداخت"خنده"
ته:تو میخوای بمیری
هانا:اره
ته:ولی راهی ندارد تو باید واسه قمار فردا بیای "سرد"
هانا:بیا برگه امضا کنم از حالا باختم دیگه منم مال تو فقط ولم کنین
یونا:واقعا شما دوتا پاتون درد نمیگیره اینقدر وایسادین
ته:بیا کاغذو امضا کن اوکی میشه"سرد"
م.کوک:واقعا درکتون نمیکنم شما از هم جدا شدین
هانا:خب "در حال خوردن"
م.کوک:بعد باهم فیلم میبینین کنار هم وایمستین غیرتی میشین رو هم همدیگه رو بغل میکنین خودتونو به هم می فروشین تازه الان مثل زن و شوهر همو بغل کردین منو شوهرم تاحالا اینجوری همو بغل نکرده بودیم
هانا:تمام شد خیلی تاثیر گذار بود"دست زد"توتفرنگی میخوای "کیوت"
ته:اره بده "سرد"
جیسو:اخع چقدر کیوت
هانا:کیم تهیونگ بیا یکم ادم باشم ول کن منو "اخم"
ته:بیا برو
جیسو:گوه خوردم برگردین تو بغل هم
هانا:چی میگی واسه خودت خامه میخوام بردارم
سوک هون:گفتی اینا نامزد سابق همن باهم دشمنی دارن من که احساس میکنم ازدواج کردن
ته:
لینا:چرا احساس میکنم یکمی هانا رو تهیونگ غیرتی شده
هه این:اِ واقعا
هانا:نه اصلا اینطوری نیست من رو دشمنم غیرتی نمیشم"سرد"
سوک هون:تو خودتم با بقیه سردی پس مشکلت با من چیه"سرد"
هانا:ببین من رطبه دو مافیام و قلبم از سنگه
هوپی:تو اصلا قلب نداری
هانا:داشتم میگفتم و مهم تر از همه من از زندگیم خستم و دلم میخواد دوباره وایب قبلم رو بدم ولی نمیشه"سرد"
هه این:چرا از زندگیت خسته ای تو اینهمه دوست داری مامان و بابا
هانا:دوستام ازدواج کردن و شاید خیلی هاشون منو درک نکنن هه مامان و بابا اونا داشتن منو به زور به قاتل پدر بزرگ و مادر بزرگم میدادم"سرد"
لینا:ولی ما خوب تورو درک میکنیم پس دیگه مشکل چیه
کوک:هانا کلا یه باکیش هست اون سگو ادم میدونه همش داره با سگ تهیونگ حرف میزنه
هانا:خو کیوته
جیسو:یه لحظه الان یونتان کیوته بعد یونا که خواهر زادته کیوت نیست
هانا:خب چون کیوت نیست جوری خودشو واسه همه کیوت میکنی که عوقت میگیره
سوک هون:هوی زنیکه اشغال با دختر من درست رفتار کن"به هانا سیلی زد"
هه این:سوک هون اروم باش
یونا:حقته"زبون در اورد"
هانا:هه واقعا فکر کردی الان میشینم زانو غم بغل میگیرم خیر همونطور که گفتم من قلب ندارم "سرد"
م.کوک:داری کجا میری الان
هانا:دارم میرم گوشیمو بزنم شارژ
پ.کوک:یه لطف دیگه هم بکن از پله ها بیا پایین نه از دیوار
هانا:چشم
هه این:مگه چطوری میاد از دیوار پایین
م.کوک:میره رو اون بلندی بعد خودشو برعکس پرت میکنه پایین هر دفعه یکی میاد میگیرتش تا نمیره
لینا:جیغ هانا خودشو پرت کرد"ترس"اِ تهیونگ گرفتش
هانا:ایش واقعا درک نمیکنم چرا نمیزارین بمیرم"غرغر -رفت تو اشپز خونه"
م.کوک:منو یاد هه این وقتی کوچولو بود انداخت"خنده"
ته:تو میخوای بمیری
هانا:اره
ته:ولی راهی ندارد تو باید واسه قمار فردا بیای "سرد"
هانا:بیا برگه امضا کنم از حالا باختم دیگه منم مال تو فقط ولم کنین
یونا:واقعا شما دوتا پاتون درد نمیگیره اینقدر وایسادین
ته:بیا کاغذو امضا کن اوکی میشه"سرد"
م.کوک:واقعا درکتون نمیکنم شما از هم جدا شدین
هانا:خب "در حال خوردن"
م.کوک:بعد باهم فیلم میبینین کنار هم وایمستین غیرتی میشین رو هم همدیگه رو بغل میکنین خودتونو به هم می فروشین تازه الان مثل زن و شوهر همو بغل کردین منو شوهرم تاحالا اینجوری همو بغل نکرده بودیم
هانا:تمام شد خیلی تاثیر گذار بود"دست زد"توتفرنگی میخوای "کیوت"
ته:اره بده "سرد"
جیسو:اخع چقدر کیوت
هانا:کیم تهیونگ بیا یکم ادم باشم ول کن منو "اخم"
ته:بیا برو
جیسو:گوه خوردم برگردین تو بغل هم
هانا:چی میگی واسه خودت خامه میخوام بردارم
سوک هون:گفتی اینا نامزد سابق همن باهم دشمنی دارن من که احساس میکنم ازدواج کردن
ته:
۶.۲k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.